Part 9:good luck

122 18 0
                                    

داستان از نگاه نویسنده:

دوماه بعد!

جولیا و جک دست همدیگرو گرفته بودن و داشتن توی خیابون میدوییدن و از خوشحالی جیغ میکشیدن

گابریل و هانا و مردیث و زک پشت سرشون حرکت میکردن

همشون از خوشحالی موفقیتشون جیغ میکشیدن

جک جولیا رو به سمت یه کوچه کشید و اونو به دیوار چسبوند

جولیا زودتر از جک حرکت کرد و لباشو گذاشت روی لبای اون

زک و گابریل داشتن نفس نفس میزدن و بعد ازماه ها بازهم دخترا حسودی میکردن به جولیا

جولیا و جک به بوسشون ادامه دادن

زک:شما میتونید بقیه سکستون رو توی خونه انجام بدید؟کارای مهم بیشتری برای انجامه

جک از دست کشیدن به پای جولیا برداشت و با نفس نفس گفت :چیه؟

گابریل با دست به پشت شونه جک ضربه زد و گفت:هی مرد امروز هدفمون توی خط قرمزه

جک:امروز میخواد اون رو تحویل بده

با تعجب پرسیدم:چه هدفی چه تحویلی میشه یه نفر به من توضیح بده چه خبره؟

جک جوابی بهم نداد

-فکر میکردم قراره بهم همه چی رو بگی جک

جک سرشو بلند کرد و دستاشو به بازو های جولیا به ارومی گرفت و توی چشمای جولیا نگاه کرد

جک:عزیزم میدونم که قرار بود همه چی رو بهت بگم ولی نمیتونم تو رو وارد همچین کاری کنم

جولیا دستا گرم جک رو توی دستش گرفت و نزدیک تر شد بهش

جولیا:خودت میدونی که دوست دارم ولی یادت باشه هرکاری که تا الان انجام داده شده منو تو باهم بودیم حتی اگه باعث کشته شدنمون بشه

جک پیشونیشو به پیشونی جولیا چسبوند

گرمای عشقشون حتی سرد ترین شب سال رو هم گرم میکرد

مثل همیشه که مردیث داشت از حسودی منفجر میشد با صدای بلند پرسید:خب نقشه چیه چه کاریه چه هدفیه ؟

جک چشماش رو باز کرد و بازوشو دور گردن جولیا انداخت

جک:خب امروز یکی از بزرگترین روزهای زندگیمونه اگه همه باهم همکاری نکنید زندگی همتون نابود میشه

هانا دستاشو گذاشته بود زیر بغلش و پرسید:خب اگه قراره با ریسکش نابود بشیم چرا اصلا انجامش میدی

گابریل:به خاطر این که این کار توش کلی سود داره میتونه کل زندگیمونو تغییر بده یه خونه جدید

جک:و این ماموریتیه که ما هفته هاست زیرنظرش داریم اگه همه بتونیم مثل همیشه باهم کار کنیم میتونیم از پسش بر بیایم

جولیا نمیتونست از نگرانی به چیزای خوب فکر کنه

جولیا دست جک رو کشید به سمت دیگه و سعی کرد باهاش خصوصی حرف بزنه

جک:چیشده ؟خیلی نگرانی

جولیا: اره من خیلی نگرانم فکر نمیکنی تو باید این موضوع رو زودتر به من میگفتی اینجوری که تو داری دربارش حرف میزنی این یعنی داری پاتو میزاری تو یه تله مرگبار

تو رسما داری خودتو میکشی جک و منم نمیتونم از این کار منصرفت کنم ولی ازت خواهش میکنم مواظب باش امیدوارم ارزش از دست دادن زندگیمون نشه

جک صورت جولیا رو توی دستاش گرفت و قبل از این که لباشو بزاره روی لبای جولیا گفت:قول میدم هیچ اتفاقی نیافته مهم نیست چی باشه ولی اجازه نمیدم به تو اسیب برسه

و بعدش بوسه ای کوچیک روی لب های جولیا زد

جولیا به نشانه تاییید چشماشو بست و از ته قلبش جک رو توی اغوش کشید مثل خداحافظی برای همیشه میموند جک موهای جولیا رو بوسید و باز هم قسم خورد که هیچ اتفاقی نمیافته

ولی اگر جولیا همان لحظه چشمای جک را میدید میتوانست ناراحتی و شک و نگرانی رو در چشمانش بخواند

جک جولیا را به سمت مردیث و هانا راهنمایی کرد گابریل و زک پیش جک رفتن و مکان و ساعتی که قراره اون ماموریت بزرگ رو انجام بدن رو بین خودشون اعلام کردن

جک دست جولیا رو گرفت و با قدرت فشار داد

ای کاش جولیا میتونست به تا ابد بودن با جک همیشه فکرکنه ولی بعضی اوقات فکر میکنه این اخرین خداحافظیه

bad life with youWhere stories live. Discover now