Harry +18

1.4K 44 4
                                    

•یه روز خیلی اروم...پرنده ها پرواز میکنن و بلبل ها سرود عشق میخوانن...بچه کوچولو ها توی باغچه سرسبزه خونشون دارن با ماشین های اسباب بازی شون بازی میکنن در حالی که من...دارم کتابای درسم رو میکوبم تو سرم•
"اَه ونسا من هیچی از این درس کوفتی نمیفهمم"
•من جیغ جیغ کردم و به ونسا که کنارم روی صندلیش نشسته بود نگاه کردم•
"گوش بده میفهمی"
•اون گفت و به تخته اشاره کرد•
"خانم ف.ت لطفا گوش بدید"
•استاد گفت و با ماژیک‌ی که دستش بود به من اشاره کرد و از زیر عینکش بهم نگاه کرد.•
"بله استاد"
•من گفتم و به تخته نگاه کردم و فرمول های فیزیک رو که پای تخته نوشته شده بود رو وارد دفترم کردم.•
"خانم ف.ت لطفا گوش بدید"
•یه صدای اروم از پشت سر توی گوشم نجوا شد که باعث شد بپرم...ولی بعد از تشخیص دادن صدای شخص رو تشخیص دادم اروم خندیدم•
"دارم گوش میدم اقا استایلز"
•من گفتم و یکم سرم رو به عقب خم کردم...صدای خنده اروم هری رو شنیدم و وقتی موهام یکم به عقب کشیده شد فهمیدم که هری داره باز موهام رو میبافه•
"هز...من موهام رو امروز صبح صاف کردم...الان فر میشه...ول کن"
•من اروم گفتم و وقتی استاد برگشت زود راست نشستم.
هری خندید ولی از بافتن موهام دست برنداشت•
"هری ول کن"
•من یکم بلند تر از دفعه قبل گفتم که باعث شد استاد برگرده سمتمون•
"اقا استایلز و خانم ف.ت...چیزه جالبی اون پشت هست؟"
•اون گفت و با ماژیکی که دستش بد بهمون اشاره کرد•
"نه استاد فقط دارم با موهای دوست دخترم بازی میکنم...مشکلی دارید؟"
•هری با پرویی تمام گفت و من دهنم باز شد و یه صدایی مثل 'اووو' از بچه ها بیرون اومد...استاد با قیافه ای سرخ و دود کرده به طرفمون اومد•
"خانم ف.ت و اقای استایلز...برید دفتر مدیر تا بیام و تکلیفم رو باهاتون مشخص کنم"
•هری با بی خیالی شونه هاش رو انداخت بالا و از روی صندلیش بلند شد و دست من رو هم گرفت و کشید تا بلند شم...دهنم بازه و خیلی از این موضوع متعجبم.
وقتی از کلاس خارج شدیم به سمت اتاق مدیر حرکت کردیم•
"هری این چه کاری بود؟"
•من اروم پرسیدم و اون با حرکت بعدیش وسط راهرو منو غافل گیر کرد...اون اروم لب هاش رو روی لب هاش گذاشت...ولی این بوسه زیاد طول نکشید تا وقتی صدای یه نفر از پشتمون اومد•
"اهم اهم"
•اوه نه...نه...نه...نه
اقای مدیر•
"مظاحم شدم؟"
•اون با عصبانیت پرسید و من از بغل هری اومدم بیرون و با صورت سرخ سرم رو انداختم پایین و لب پایینم رو گاز گرفتم...اوه این خیلی بد میشه...خیلی•
"بیاید دفترم"
•اون گفت و به راهش به جلو ادامه داد و رفت طرف دفترش و من و هری هم باهم رفتیم...قبل از اینکه وارد بشیم هری بهم نگاه کرد و اروم پیشونیم رو بوس کرد•
"بیاید داخل"
•داد اقا مدیر باعث شد بپریم و زود بریم داخل•
"بشینید"
•اون گفت و به صندلی های جلوی میزش اشاره کرد•
"خب...بیرون هر گوهی بخواید میتونید بخورید...ولی اینجا کالج منه...میدونم میدونم کالج های دیگه مشکل ندارن ولی من دارم چون اینجا ماله منه...پس توقیف...برای دوساعت...برید توی اتاق ازمایشگاه و تا نگفتم نمیاید بیرون"
•گفت و همراهمون بلند شد و اومد دونبالمون تا از رفتنمون به داخل اتاق مطمعن شه‌
در اتاق رو باز کرد و گفت:•
"هر گوهی بخورید میتونم ببینم و توقیفتون طولانی تر میشه"
•گفت و به دوربین کوچیکی که بالا در بود اشاره کرد
اوه نه•
"باشه"
•هری با بی حوصلگی گفت و مدیر در رو بست و از پشت قفل کرد و رفت•
"خب بذار ببینم این دوربین تا کجا رو نمایش میتونه بده"
•هری گفت و رفت طرف یکی از صندلی های پشت میز بلند ازمایشگاه و اون رو بلند کرد و گذاشت جلوی در و رفت روش و به دوربین نگاه کرد و با دستش بهش ضربه میزد•
"هی هری خراب ویشه نکن"
•من گفتم و زیر پیرن مردونشو گرفتم.
اون از روی صندلی با خنده اومد پایین و من پوکر نگاهش کردم•
"دوربین اصلا خاموشه"
•اون گفت و دستش رو به شکمش گرفت و میخندید
از خنده هاش منم خندیدم ولی وقتی خیلی یهویی اومد جلو و لب هاش رو روی لبهام گذاشت...به بوسه شیرین و ارومش جواب دادم و لب هام رو با ریتم خاصی روی لباش تکون میدادم و بدنم رو کاملا به بدنش چسبوندم و اون اروم توی دهنم آه کشید وقتی احساس کردم یه چیزی اون پایین تکون خورد
اوه‌
اون عقب عقب رفت و وقتی به میز رسید زیر پاهام رو اروم گرفت و من رو روی میز گذاشت و اومد بین پاهام•
"خیلی میخوامت"
•اون وقتی داشت اروم گردنم رو بوس میکرد گفت و من از روی رضایت آه کشیدم•
"اینقدر میخوامت که دیک‌ام راست شده"
•من ناله کردم وقتی اون دیک راست شده اش رو بین پاهام که از همین الان خیس بودن مالید•
"اجازه هست؟"
•اون با یه لبخند پرسید و دستش ته تاب بنفشم رو گرفته بود
من اروم سرم رو تکون دادم و دست هام رو بالا بردم تا اون راحت تر لباسم رو دراره•
"چرا سوتین نمیپوشی؟"
•اون با ناله گفت و دستش رو روی سینه های سفیدم کشید که باعث شد به خاطر تماس دستش منقبض بشن•
"ولی من اینو دوست دارم"
•اون گفت و اروم نوک سینه ام رو بوس کرد
من آه کشیدم و دستم رو طرف دکمه های پیرن مردونش بردم و اون دکمه هارو اروم اروم باز کردم
اون ناله کرد و خودش زود تمام دکمه هارو با عجله باز کرد و پیرن رو از تنش کشید بیرون و انداخت روی لباس من•
"ما باید عجله کنیم هر آن ممکنه مدیر بیاد"
•من سرم رو تکن دادم و دامنم که تا زانوهام میومد رو کشیدم پایین و هری هم زود کمربندش رو باز کرد و شلوارش رو همراه شرتش کشید پایین•
"درار شرتت رو دیگه"
•من سرم رو تکون دادم و شرت نیمه خیسم رو در اوردم و انداختم رو بقیه لباسا•
"من کاندوم ندارم...حواست باشه"
•من اروم سرم رو تکون دادم و اون اومد جلو و اروم من رو گذاشت پایین از روی میز و اروم لباهای داغش رو روی لب هام گذاشت...اونا داغ و نرم هستا و ادم میتونه به عنوان ابنبات از اونا استفاده کنه
من اروم لب پایینش رو گاز گرفتم وقتی داشت اروم اروم خودش رو داخلم میبرد•
"خیلی خیسی..خیس داغ و تنگ"
•اون گفت و گردنم رو بوس کرد و گاز گرفت
دستش رو پشت رون های پاهام گذاشت و من رو از روی زمین بلند کرد و من پاهام رو پشت کمرش حلقه کردم•
"اینطور میتونم عمیق تر برم"
•اون سرش رو یکم ازم دور کرد و بهم لبخند زد و خودش رو اروم تکون میداد و میومد بیرون و با فشار بیشتری میرفت داخل
من با نخان هام پشت کمرش رو خط انداختم ولی احساس کردم پاهام دارن دور کمرش میلرزن و پاهام رو دورش تنگ تر کرد•
"اون من دارم میام"
•بیا عزیزم بیا"
•اون اروم به من گفت و هنوز داشت با فشار زیادی وارد و خارج میشد
وقتی احساس کردم به ارگاسمم رسیدم هری هم داشت میلرزید و معلوم بود که نزدیکه که یه صدای چرخش کلید توی در توجه مارو به خودش جلب کرد و باعث شد بپریم و من با اضطراب و صورتی عرق کرده به هری نگاه کردم•
"هرچی بشه من کنارتم"
•اون گفت و اخرین ضربه رو هم زد و من اومدم•

√فردای ان روز√

"هری تو خیلی احمق بودی که اورگاسمت رو روی صورت مدیر ریختی ان گناه داشت"
•من با خنده گفتم و سرم رو روی سر هری جا به جا کردم
دیروز ووووو خیلی روز خوبی بود وقتی مدیر در رو باز کرد و اومد داخل من و هری فقط میخندیدیم چون اون با چشم های درشت داشت بهمون نگاه میکرد و لحظه ای بود که هری اومد و اون خودش رو طرف مدیر گرفت و همه اورگاسمش ریخت روی صورت و لباس مدیر•
"هری میدونی که خیلی دوست دارم؟"
"معلومه که میدونم فرشته من"
•گفت و سرم رپ بوس کرد•
"من هم فرشته کوچولوم رو دوست دارم اون میدونه؟"
•من خودم رو بلند کردم و به جای جواب لب های نرمش رو بوس کردم•
√پایان√

Short Storyحيث تعيش القصص. اكتشف الآن