Zayn +18

2.6K 95 18
                                    

•شما بچه دار شدید•
زین:ا.ت...نگاه کن...پسر خشگلم به باباش رفته...نگا چقدر نازه‌‌...دخترا براش جون میدن‌‌‌...کپی باباشه...
ا.ت:حالا همه ی اینارو گفتی که بگی از من خشگل تری...؟زین...عزیزم...لطفا برو جمع کن...هیچ وقت پسرا خشگل تر از دخترا نمیشن...
زین:خیلی هم میشن...نمونش جلوت وایساده...
ا.ت:که تو از من خشگل تری...اره...؟
زین‌:اره.‌..
ا.ت:الان حالیت میکنم کی خشگل تره‌...
•تو بچتون که دیگه خوابش برده رو از زین میگیری و میبری توی اتاقش ومیذاریش روی تختش تا بخوابه‌...بعد برمیگردی پیش زین...•
ا.ت:خوب...من میخوام یه کاری کنم...تو اصلا نباید تکون بخوری...وگرنه من جیغ میزنم بعد کل ملت میریزن داخل خونمون...اوکی...
زین:میخوای چیکار کنی...؟
ا.ت:به تو مربوط نیس فقط حرف نزن...همین برای من کافیه...
•تو میری جلوش وایمیستی و یواش یواش دکمه های پیرنش رو باز میکنی•
زین:هی هی هی...داری چیکار میکنی...؟
•تو یه نیش خند میزنی و به کارت ادامه میدی و کامل پیراهنش رو از تنش در میاری و میندازی اون ور•(تو اتاق خوابتونید...و روی تخت نشستید)
•بعد میری سراغ کمربندش و اون رو باز میکنی و پرت میکنی...یکم با دکمه شلوارش ور میری بعد بازش میکنی و از پاش درش میاری•
ا.ت:خوب بذار ببینیم یه اقای سکسی میتونه در برابر یه خانم که میگه از من خشگل تر نیس مقاومت کنه...
•لبخند شیطانی میزنی و لباس و سوتین خودت رو در میاری...زین نفسش بند میاد و دستش رو دراز میکنه تا سینه هات رو‌بگیره ولی تو جلوش رو میگیری•
ا.ت:آآآ...دست نزن...زشته...(با صدای نازک میگی)
•زین با چشمای درشت نگات میکنه...بعد تو شلوارت رو درمیاری و پرت میکنی اون ور...•
ا.ت:خوب...حالا ببینیم میتونی مقاومت کنی یا نه...
زین:خواهش...میکنم...من...تو...(نفس نفس میزنه)
•تو خودت رو بلند میکنی و میشینی روی‌زین و خودت رو روش میمالونی•
ا.ت:خوب جناب اقای سکسی...میببمم که یه چیزی اون‌زیر داره برامده میشه‌...
•تو ریز میخندی و لبت رو میذاری روی جای حساس گردنش و میبوسیش•
زین:لطفا...من...خیلی...سفت...و...برامده...شدم...بذار...واردت...شم...درد...داره...خیلی...زیاد...لطفا...(با نفس بریده میگه)
ا.ت:به یه شرط...
•تو اینو درحالی میگی که دستت رو بردی پایین و از روی شرتش اونو گرفتی•
زین:چه...شرطی...؟
ا.ت:بگی که من از تو سکسی ترم...
•اینو میگی و دستت رو رو اونجاش فشار میدی...و زین از لای دندوناش نفس میکشه•
زین:باشه...باشه‌...تو...تو...
•زین تا اومد حرف بزنه تو یه خیسی روی دستت احساس میکنی•
•زین خوپش رو پرت میکنه روی تخت و نفس نفس میزنه•
ا.ت:فکر کنم باید بری شرتت رو عوض کنی...و بگی که من سکسی ترم...
زین:باشه...تو سکسی تری...حالا ولم کن دیگه...
ا.ت:کارم هنوز باهات تموم‌نشده...باید کاری کنی منم بیام...
•زین از خدا خواسته‌‌‌...کمرت رو میگیره و پرتت میکنه و میچسبوندت ته تخت و شرتت رو با یه خرکت از پات در میاره و لبای صورتیش رو میزاره روی تو•
ا.ت:اُه...خیلی حس خوبی دارم...
•این رو میگی و سر زین رو بیشتر فشار میدی و خودن رو یکم بلند میکمی تا بیشتر با زبون زین برخورد کنی...•
ا.ت:زین...لطفا گاز نگیر...جیغ...خواهش...جیغ...اصلا هرچه قدر دلت میخواد گاز بگیر...
•زین نیشخند میزنه...ولی تو نمیتونی ببینی...اخساس میکنی...زین دوباره نقطه حساست رو گاز میگیره...بعد اینکه زین از انگشتاش هم استفاده کرد تن تو شروع کرد به لرزیدن...و بعد از چند تکون دیگه اومدی...زین میاد بالا و بهت نگاه میکنه و مایعی که دور لبش هست. و لیس میزنه...میاد روت و‌اروم لبات رو میبوسه...بعد از پشت بغلت میکنه و...یهو صدای گریه ی بچتون در میاد...•
ا.ت:زین...عشقم...حتما خودش رو خیس کرده...دستت رو میبوسه برو‌عوضش کن...
•زین پیشونیت رو میبوسه•
زین:باشه عشق سکسی من...تو استراحت کن...اون‌با من...
ا.ت:دوست دارم زین...❤
زین:دوست دارم ا.ت...❤
..............

Short StoryWhere stories live. Discover now