عزیزه دلم...
زمانی که از وجودت باخبر شدند
تعداده مواظبت کننده ها و حامیانت بیشتر شده.به جز دیلن که مواظب است عادت های روزانه عم مثله روی شکم خوابیدن و چای خوردن را ترک کنم، آنا مادره عزیزم و فیبی مادره دیلن یعنی مادربزرگ هایت روزی چند مرتبه حالمان را میپرسند.
فیبی چند دست لباس های کوچک برایت خرید که مطمئنم با آنها زیبا میشوی.
فیبی بعد از هر مکالمه میگوید خوش حال است که پدرت مرا پیدا کرده و جالب تر این است آنا مادرم هم میگوید خوشحال است که من دیلن را پیدا کردم.
ما هیچوقت اگر ما نبودیم زیره باره عشق و مسئولیتش نمیرفتیم.
باور کن!
ما آدم های عجیبی بودیم ک عجیب تر شدیم.
این خاصیت عشق است دلبندم...
YOU ARE READING
[ DANDELION ]#1 // Viator
Random[ قاصدک ] جلد اول//مسافر قاصدک... چیزیه که آدم باهاش آرزو میکنه و بعدشم فوتش میکنه. و یا شایدم حرفیو دمه گوشه قاصدک بزنه و امیدواره اون حرفو به کسی که میخواد برسونه. حتی اگه مایل ها ، یا کهکشان ها فاصله بینشون باشه. قاصدکا همیشه مسافرن. منم مسافرم...