نامه ي نوزدهم

45 11 0
                                    


عزيزدلم...

انا هر روز بمن زنگ میزند و سفارش میکند چه چیزهایی بخورم که حالت بهتر شود.

آنا مادربزرگه خوبیست.
مثلا تا پنج شش سالگی میدانم  بعد از پدرت به آنا وابسته میشوی.
آنا واقعا از درون یک بچه است ، خم میشود با تو جیغ میکشد و شيطنت هایی میکند که از دیده بزرگ ترها کمی عجیب غریب هست.

عزیزم...
اعتراف میکنم هیچوقت دختره خوبی برای آنا نبودم
از همان مدل دخترهای تمام عیار که میتوانند تکیه گاهِ مادرشان هم شوند.

من فرق داشتم
تا قبل از پدرت مرا بی احساس و یخی صدا میکرد
راستش واقعا بودم.

تصمیم میگیرم به آنا زنگ بزنم و از او خواهش کنم فردا به خانه مان بیاید.

[ DANDELION ]#1 // ViatorDove le storie prendono vita. Scoprilo ora