عزیز دلم...
امروز روز تعطیل است و من به هوای حضوره پدرت در خانه زودتر بیدار شدم اما با باز کردنه چشم هایم در کنارم نبود.کمی مرتب شدم و به اتاقش رفتم.
طبق معمول پشت لب تابش چیزی را تایپ میکرد.
مرا که دید خندید و چال لپ هایش دیده میشد.خندیدم و روی پاهایش نشستم.
او به کارهایش ادامه میداد و من با حلقه ی ظریف ازدواجمان که در انگشت اشاره ام بود بازی میکردم
کیبورد را برای اخر محکم فشار داد و انگشته اشارم را گرفت و گفت تو همیشه چپکی بودی.
خندیدم راست میگفت.به گوشه ی اتاق نگاه کردم اتاق پر از عروسک های باز نشده بود.
گفتم من دختره مو کوتاه و یا پسره مو بلند میخاهم.
و ناخوداگاه دستم شکمم را لمس کرد.بغلم کرد و بلند شد جیغ زدم اما دیلن با پروییه بیشتر زیر لب زمزمه میکرد چپکی چپکی چپکی.
و مرا به آشپزخانه رساند.
میگفت میدانم دختر است.
یک دختره مو بلند.
خودم را دلگیر نشان دادم.اما میدانی...
راستش فرشته که باشی فرقی ندارد چه جنسیتی داشته باشی.
YOU ARE READING
[ DANDELION ]#1 // Viator
Random[ قاصدک ] جلد اول//مسافر قاصدک... چیزیه که آدم باهاش آرزو میکنه و بعدشم فوتش میکنه. و یا شایدم حرفیو دمه گوشه قاصدک بزنه و امیدواره اون حرفو به کسی که میخواد برسونه. حتی اگه مایل ها ، یا کهکشان ها فاصله بینشون باشه. قاصدکا همیشه مسافرن. منم مسافرم...