•Chapter 9•

5.2K 673 112
                                    

حالا من توی صف با آقای استایلز وایساده بودم منتظر بودم برای چک امنیتی ژاکت ها و چمدونها مونو گذاشتیم آقای استایلز پشت سرم بود در حالی که من داشتم از متال دیتکتور رد میشدم در کمال تعجب شروع به بیپ بیپ کرد . وات د هل ؟؟؟

"خانوم ... لطفا منو دنبال کنید ."

یک مرد حدودا 30 ساله گفت. یه کم جلوتر از صف شروع کردم باهاش قدم زدن.

"پاهاتو باز کن دستاتم ببر بالا "

ایی ... قراره منو لمس کنه دقیقا همون لحظه ای که میخواست دستای کثیفشو روی من بذاره آقای استایلز گفت :

"مشکلی هست ؟"

"بله ما باید چک کنیم هیچ شیء نباشه ... "

اون گفت ولی آقای استایلز حرفشو قطع کرد.

"لطفا از متال دیتکتور مینی استفاده کن من نمیخوام دستاتو به زنم بزنی ."

اون از لای دندون های قفل شده اش گفت .
اون همین الان به مامور امنیت گفت من زنشم ؟؟

"من متاسفم آقا میرم میارم ."

اون گفت و رفت به سمت میز تا متال دیتکتور رو بیاره . بدنمو باهاش اسکن کرد و نزدیک نافم وایساد. فهمیدم.

"لطفا پیراهنتونو بکشید بالا خانوم ."

اون گفت . من پیراهنمو کشیدم بالا و شکممو با توپ فلزیه کوچیک توی نافم نشون دادم .

"من متاسفم. پیرسینگ چیزی بود که شناسایی شد . "

من گفتم و پیراهنمو پایین کشیدم. مامور امنیت سرشو تکون داد و رفت. من چرخیدم تا آقای استایلز رو ملاقات کنم. چشمایش سبز تیره تر شده بود و وسایلمونو نگه داشته بود. من رفتم سمتش و اون لباسا و چمدونام رو بهم داد .

"مرسی "

من وقتی که توی هواپیما نشسته بودیم گفتیم.

"برای چی ؟؟"

اون پرسید در حالی که پوزخند زده بود. عوضی.

"تو میدونی... برای نجات دادن من از دست اون منحرف. من جدا نمیخواستم دستاشو روی هیچ جای بدنم بکشه"

من گفتم.

"آره منم همین طور "

اون زمزمه کرد ولی من داشتم به این فکر میکردم که قرار نبود اینو بشنوم .

سکوت عجیبی کابین رو گرفت ولی خدا رو شکر ،یک مهماندار وارد شد و بهمون گفت که باید کمر بندامون رو ببندیم .

من حس کردم که آقای استایلز تغییر کرد و بهش یه نگاه انداختم. اون روی میز کوچیک مشغول انجام کارهای اداری بود. تعجبی نداشت.

فرهای موهاش همه جا بودن و میشه گفت که اون به احتمال زیاد همیشه موهاشو میکشه. به خاطر تمرکز اخم کرده بود و لب های زیباش یه کمی باز شده بودن .

Boss | CompleteWhere stories live. Discover now