chapter 39

2K 211 119
                                    

من قسم خوردم که هرگز به خاطر اینکه اونطوری که من هری رو دوست دارم، دوستم نداره ازش دلگیر نشم.

هرگز به خودم اجازه ندادم که بهش حسادت کنم وقتی که درباره دخترا حرف میزد. هیچ وقت نخواستم خودمو بی میل نشون بدم وقتی اون راجع به رابطش با کرولاین ازم کمک میخواست .

من فقط به خودم یاداوری میکردم همونطور که من نمیتونم گی نباشم هری هم نمیتونه استریت نباشه.

پس من سعی کردم براش بهترین دوستی که میتونم باشم.

به هر حال شاید من نتونسم کسی باشم که اون عاشقشه اما هنوز اونقدری دوستم داشت که بتونم اطرافش باشم.

همین که میتونستم هری رو تو زندگیم داشته باشم و بهترین دوستش باشم بهتر از هیچی بود. الان طعنه نمیزنم اما واقعا صدمه دیدم.

تمام این مدت این گرایش جنسیش نبود که مانع دوست داشتن من میشد، من فقط به اندازه کافی براش خوب نبودم.

میخوام عصبانی باشم. میخوام سرش داد بزنم و بهش بگم که گورتو از اتاقم گم کن بیرون، اما نمیتونم...

نمیتونم عصبانی باشم چون این خیلی دردناکه.
من رقت انگیزم! چطور با خودم فکر کردم که هری میتونه منو دوست داشته باشه؟ چطور تونستم حتی به این فکر کنم که میتونم به اندازه کافی براش خوب باشم؟

اگه این به اندازه کافی بد نبود، من به سادگی میتونستم احساساتم رو تو صورتش فریاد بزنم. حالا بدنم هم داره منو لو میده.

اشک های داغم رو گونه هام میریزن و من حس میکنم دارم متلاشی میشم ...

صادق بودم. هرچیزی رو که داشتم بهش دادم و اون نخواستش و من الان به شدت احساس پوچی و ناتوانی میکنم.

زانو هامو بغل گرفتم و سعی میکنم هق هق رقت انگیزی که از گلوم خارج میشه رو کنترل کنم اما نمیتونم.

حس میکنم سینم داره از هم متلاشی میشه و من نمیدونم تو این لحظه باید چه فکری بکنم یا چیکار کنم چون تنها چیزی که تو سرم میچرخه اینه که "اون تو رو نمیخواد "

حدس میزنم نباید از قیافه شکه و ناباور هری سوروپرایز میشدم با توجه به اینکه که بهترین زمان های این سه سال و بهترین قسمت های احساساتم رو ازش پنهان کردم.

نزدیک بود بخندم به اونطوری که دهنش باز مونده بود و ابرو هاش بالا رفته بود؛ اون خنده دار شده. اما این فقط مثل یه هق هق همراه اشک از گلوم خارج شد.

الان حتی نمیتونم فکر کنم. حس میکنم یکی اره چرخی رو به قفسه سینم فشار میده. میخوام که اون بره اما نمیتونم از پشت اشکام حتی یه کلمه حرف بزنم.

پس فقط زانوهامو به سینم نزدیکتر کردم و
بهش پشت کردم و خودم رو روی تخت انداختم.

میتونم درد پس زده شدن رو تو تمام مهره های ستون فقراتم، رو هر اینچ از پوستم، تو هر تپش سنگین قلبم حس کنم.

I dont want to need you (larry)(persian)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora