30 هفتگی

3.7K 578 144
                                    

نایل:هی

هری:سلام

نایل:ببینم تو کی بالاخره اسباب کشی میکنی؟فک نکنم بتونم دیگه با لویی سروکله بزنم

هری:منظورت چیه؟

نایل:خب ببین،وقتی لویی درد داره یا عضله ی پاش گرفته یا هرچی نمیخواد اطرافیاش بفهمن

نایل:و من باید هر دفعه خودم سعی کنم تا بفهمم مشکلش چیه؟

نایل:میدونم این خودخواهیه اما من واقعا خسته شدم

هری:باشه خب من فک کنم 3هفته دیگه اسباب کشی میکنم

نایل:اوه خب فک کنم بتونم 3هفته دیگه رو تحمل کنم

نایل:کی میدونست حاملگی اینقد آدم رو خسته میکنه

هری:باهاش کنار میای
-----------

هری:از وقتی که حقیقت رو درمورد حاملگیم بهت گفتم احساسم عوض شده

هری:تو میتونی هر سوالی درمورد حاملگیم داری ازم بپرسی

لویی:اتفاقا چند تا سوال داشتم

لویی:خب تو قرار بود صاحب دختر بشی یا پسر؟

هری:اون دختر بود

لویی:براش اسم انتخاب کرده بودی؟

هری:دارسی

لویی:این سوالم یه کم خصوصیتره

هری:مشکلی نیست

لویی:خب تو دقیقا چجوری سقط کردی؟

هری:من یه سقط درمانی(اجباری)داشتم

هری:من خونریزی کردم و دردهای شدیدی داشتم پس رفتم بیمارستان و اونجا دخترم سقط شد

هری:دکتر بهم گفت اگر زودتر میرفتم بیمارستان دخترم شانس زنده موندن داشت

هری:اما من کسی رو نداشتم که زودتر منو به بیمارستان برسونه پس مجبور شدن خودم با تاکسی برم و میدونی این خیلی طول کشید و دخترم...

لویی:اوه هری من واقعا خیلی متاسفم

هری:مشکلی نیست

هری:یعنی هست اما خب من ازش گذشتم

هری:و الان خوبم

هری:و اگر دوقلوهای تو رو سالم تو بغلت ببینم خوبترم میشم

لویی:تو باید زودتر به دیدنم بیای

هری:باشه

لویی:وای من الان 7ماه و نیمه هستم و وقت زیادی تا زایمانم نمونده

لویی:وای خدای من

هری:تو وسایلی که لازم داشتی گرفتی؟

لویی:من تخت نوزاد سفارش دادم که هفته ی آینده به دستم میرسه و مادرم هم یه گهواره برام اورده

لویی:لیام هم اتاق بچه ها رو رنگ زده

هری:لیام؟ همونی که پدر بچه ی نایله؟

لویی:اره اون واقعا مرد خوبیه

لویی:اوه خدایا من دارم درمورد لیام حرف میزنم درحالی که تا چند هفته دیگه دو تا نوزاد تو این خونه دارم و من بلد نیستم چکار کنم تنهایی

هری:من مطمئنم که تو پدر خوبی برای بچه هات هستی

لویی:اما وقتی یه آدم حامله دیگه هم کنارم باشه من نمیدونم باید چکار کنم

هری:نگران نباش بیبی بوی

هری:نایل لیام رو داره که کمکش کنه و اونوقت تو میتونی روی دوقلوها تمرکز کنی

لویی:درسته

لویی:حالا بگو چطور زایمان کردی؟

هری:خب اولش من درد داشتم

هری:و وقتی دردهام خیلی شدید و زیاد شدن منو بردن به اتاق زايمان

هری:اونجا دکتر گفت هروقت درد داشتم باید زور بزنم و خب دیگه تموم شد

لویی:و همه ی اینا چقد طول میکشه؟

هری:از اونجایی که دوقلو داری شاید نزدیک 1ساعت

لویی:خب پس زیادم طولانی نیست

هری:من منظورم موقع بیرون اومدنش بود.درد کشیدن ممکنه چند روز طول بکشه

لویی:چند روز؟؟؟؟؟؟

لویی:اوه نه خدایااااا

هری:وای نه برا هرکسی میتونه متفاوت باشه

هری:برای تو ممکنه 2ساعت طول بکشه یا 72 ساعت.کی میدونه؟

لویی:من دارم از ترس دیوونه میشم

لویی:نمیشه منو سزارین کنن؟

هری:تو دیوونه شدی لو؟

لویی:نه

هری:پس نه نمیشه

لویی:اما من نمیفهمم چرا؟

لویی:دوتا بچه ی گنده تو شکم من هستن

لویی:چرا من باید با زور زدن اونا رو از سوراخم بدنیا بیارم؟

هری:خب این طبیعیه

لویی:این مزخرفه

Baby Boy(Larry Stylinson)Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt