نایل:هی
هری:سلام
نایل:ببینم تو کی بالاخره اسباب کشی میکنی؟فک نکنم بتونم دیگه با لویی سروکله بزنم
هری:منظورت چیه؟
نایل:خب ببین،وقتی لویی درد داره یا عضله ی پاش گرفته یا هرچی نمیخواد اطرافیاش بفهمن
نایل:و من باید هر دفعه خودم سعی کنم تا بفهمم مشکلش چیه؟
نایل:میدونم این خودخواهیه اما من واقعا خسته شدم
هری:باشه خب من فک کنم 3هفته دیگه اسباب کشی میکنم
نایل:اوه خب فک کنم بتونم 3هفته دیگه رو تحمل کنم
نایل:کی میدونست حاملگی اینقد آدم رو خسته میکنه
هری:باهاش کنار میای
-----------هری:از وقتی که حقیقت رو درمورد حاملگیم بهت گفتم احساسم عوض شده
هری:تو میتونی هر سوالی درمورد حاملگیم داری ازم بپرسی
لویی:اتفاقا چند تا سوال داشتم
لویی:خب تو قرار بود صاحب دختر بشی یا پسر؟
هری:اون دختر بود
لویی:براش اسم انتخاب کرده بودی؟
هری:دارسی
لویی:این سوالم یه کم خصوصیتره
هری:مشکلی نیست
لویی:خب تو دقیقا چجوری سقط کردی؟
هری:من یه سقط درمانی(اجباری)داشتم
هری:من خونریزی کردم و دردهای شدیدی داشتم پس رفتم بیمارستان و اونجا دخترم سقط شد
هری:دکتر بهم گفت اگر زودتر میرفتم بیمارستان دخترم شانس زنده موندن داشت
هری:اما من کسی رو نداشتم که زودتر منو به بیمارستان برسونه پس مجبور شدن خودم با تاکسی برم و میدونی این خیلی طول کشید و دخترم...
لویی:اوه هری من واقعا خیلی متاسفم
هری:مشکلی نیست
هری:یعنی هست اما خب من ازش گذشتم
هری:و الان خوبم
هری:و اگر دوقلوهای تو رو سالم تو بغلت ببینم خوبترم میشم
لویی:تو باید زودتر به دیدنم بیای
هری:باشه
لویی:وای من الان 7ماه و نیمه هستم و وقت زیادی تا زایمانم نمونده
لویی:وای خدای من
هری:تو وسایلی که لازم داشتی گرفتی؟
لویی:من تخت نوزاد سفارش دادم که هفته ی آینده به دستم میرسه و مادرم هم یه گهواره برام اورده
لویی:لیام هم اتاق بچه ها رو رنگ زده
هری:لیام؟ همونی که پدر بچه ی نایله؟
لویی:اره اون واقعا مرد خوبیه
لویی:اوه خدایا من دارم درمورد لیام حرف میزنم درحالی که تا چند هفته دیگه دو تا نوزاد تو این خونه دارم و من بلد نیستم چکار کنم تنهایی
هری:من مطمئنم که تو پدر خوبی برای بچه هات هستی
لویی:اما وقتی یه آدم حامله دیگه هم کنارم باشه من نمیدونم باید چکار کنم
هری:نگران نباش بیبی بوی
هری:نایل لیام رو داره که کمکش کنه و اونوقت تو میتونی روی دوقلوها تمرکز کنی
لویی:درسته
لویی:حالا بگو چطور زایمان کردی؟
هری:خب اولش من درد داشتم
هری:و وقتی دردهام خیلی شدید و زیاد شدن منو بردن به اتاق زايمان
هری:اونجا دکتر گفت هروقت درد داشتم باید زور بزنم و خب دیگه تموم شد
لویی:و همه ی اینا چقد طول میکشه؟
هری:از اونجایی که دوقلو داری شاید نزدیک 1ساعت
لویی:خب پس زیادم طولانی نیست
هری:من منظورم موقع بیرون اومدنش بود.درد کشیدن ممکنه چند روز طول بکشه
لویی:چند روز؟؟؟؟؟؟
لویی:اوه نه خدایااااا
هری:وای نه برا هرکسی میتونه متفاوت باشه
هری:برای تو ممکنه 2ساعت طول بکشه یا 72 ساعت.کی میدونه؟
لویی:من دارم از ترس دیوونه میشم
لویی:نمیشه منو سزارین کنن؟
هری:تو دیوونه شدی لو؟
لویی:نه
هری:پس نه نمیشه
لویی:اما من نمیفهمم چرا؟
لویی:دوتا بچه ی گنده تو شکم من هستن
لویی:چرا من باید با زور زدن اونا رو از سوراخم بدنیا بیارم؟
هری:خب این طبیعیه
لویی:این مزخرفه
DU LIEST GERADE
Baby Boy(Larry Stylinson)
Fanfictionلویی به شماره ی اشتباهی پیام میده و زندگیش عوض میشه.