یه قدم نزدیکتر

508 103 6
                                    

:((کیونگسو؟)) وقتی برای مطمئن شدن اسمشو صدا کرد کیونگسو سرشو بلند کرد و تا زمانیکه 32 تا دندونشو به نمایش بذاره خندید.

:((هیونگ؟))وقتی پا شد و بغلش کرد منم احساس یه پالاز وسط سالن رو داشتم.

:((اینجا چیکار میکنی؟))اولاد آدمی که نمیشناختمش و همچنان داشت به بغل کردن کیونگسو ادامه میداد این سوالو پرسیده بود.

:((خودت اینجا چیکار داری هیونگ؟)) میتونین بشینین و صحبت کنین ها احیانا!

:((کار میکنم!))وقتی نگاهشو به سمت من برگردوند اخمی کرد و تو گوش کیونگسو یه چیزی زمزمه کرد،هرچی که گفته بود باعث شد کیونگسو ازش جدا بشه و به سمت من برگرده.

:((این دوستم جونگینه)) پس الان جونگین شدیم دیگه جناب کیونگسو!پا شدم و با یارو دست دادم.

:((و منم همسایه ی قدیمی کیونگسو چانیولم))اگه عشق اولشم از آب در بیاد اصلا جای تعجبی نداره...

:((خوشبختم)) نه خیر نیستم!چطور میتونم باشم؟!یه همسایه ی خوشتیپ و قدبلند قدیمی که حتی ممکن بود دوست معشوقه ی قدیمی هم بوده باشه جلوم وایستاده!!

:((منم همچنین)) مشخص بود اون هم چندان خوشبخت نشده بود از دیدنم.وقتی دوباره روی مبل ها نشستیم همسایه ی قدیمی با یه جمله ی «زودی برمیگردم» ازمون دور شد.

:((میدونستی اینجا کار میکنه؟)) در جوابم سرشو به نشونه ی منفی تکون داد.

:((اگه میدونستم خیلی وقت پیش میومدم.)) وای چه عالی!

:((اومدم))صدای بم همسایه ی قدیمی حتی تو اون هیاهوی سالن راحت به گوش میرسید:((راستی چرا نقل مکان کردی؟)) یعنی موقع اثاث کشی خداحافظی نکرده بودن؟!

:((بعدا برات تعریف میکنم هیونگ،بیا الان در موردش حرف نزنیم.))یعنی چی حرف نزنیم اتفاقا الان باید حرف بزنین!!

:((خیلی خب...یادم نمیاد دوستتو قبلا دیده باشم.)) حقیقتش اینه که یارو تا حدود زیادی شخصیت باحالی داشت ولی دیگه از اون اول کاری حسودیشو کرده بودم و نمیتونستم باهاش گرم بگیرم.
:((از دوستای قدیمی نیست))

بهم نگاه کرد و سرشو تکون داد.کمی از در و دیوار صحبت کردیم و یهویی همسایه ی قدیمی کیونگسو رو پرت کرد روی صحنه؛منم از اونجایی که تا حالا صدای کیونگسو رو نشنیده بودم تمام دقتمو روی صحنه جمع کردم.

*

وقتی روی صحنه رفت سر و صدای اطراف قطع شد و همه روی کیونگسو متمرکز شدن.وقتی ملودی شروع ترانه رو شنیدم سریع متوجه شدم کدوم آهنگه. میخواست «a tousand years» رو بخونه.

"ضربان قلب تند تر میشه" با اولین بیت ترانه خود به خود قلب منم شروع به تند تپیدن کرد.

"رنگها و قول ها" ناگهان همه چیز بغیر از کیونگسو رنگ خودشو از دست دادو به چشمم فقط کیونگسو بود که درخشان و پر رنگ و لعاب به نظر میومد.

SecretWhere stories live. Discover now