پسر سوئیشرت پوش کیه؟؟؟

1.3K 173 8
                                    


:((جونگین آآآ،زود باش دیر میکنیما عزیزدلم.))
زن زندگیم،تنها زنی که با تمام وجودم عاشقش بودم ،حتی تنها آدمی که عاشقانه دوستش داشتم از ماشین صدام میزد.

:((اومدم مامااااان))

امروز روز شروع جهنمه!روز اول مدرسه!
دوباره شروع میشه و من باید تمام سال مثل اسب بدوم.
هرکی جای من بود شاید از مدرسه خوشش میومد ولی خب من نمیتونم دیگه.
من اون جای کسل کننده رو دوس-ندا-رم.

من جزو اون دسته از شاگردام که بی صبرانه ،هنوز هفته شروع نشده منتظر آخر هفته هاست.یکی از آرزوهام بی نهایت بودن تعطیلات تابستونه.
از امتحانات ،معلم های خودپسند وهمکلاسی های فضول و خل و چل بیزاااااررررم.

راستی تعطیلات تابستون کِی تموم شد؟؟ها؟؟!
لعنت به تو زندگی،لعنت به تو.

:((باز فصل مدارس همزمان با رسم همیشگی دیر موندمون شروع شد.))
کم کم غرغر زدن های شیرینشونو شروع کردن والده سلطان.(!)

:((پاهام به طور اتوماتیک عقب نشینی میکردن،تقصیر من چیه خو؟!))
به طور قطع هرکسی که منو میشناخت متوجه تنفرم از مدرسه هم بود.

:((خوشتیپی،باهوشی،مطمئناً طرفداراتم زیادن تو مدرسه؛بگو ببینم با این اوضاع چرا هنوزم مدرسه رو دوست نداری؟؟؟))
اینو میتونم بگم همه ازم پرسیدن.

:((طرفدار کجا بود آخه؟))
مثل سگ دروغ گفتن که میگن باید همین باشه! این جواب یه عادت همیشگی واسه آدمای پرطرفداره فقط.
اصلا یکی از دلایلی که از مدرسه متنفرم سر همین جریانات طرفداراس.
اگه کسی ازتون پرسید بگین در حین دریافت نامه های عاشقانه ی دخترا، جان به جان آفرین تسلیم کرده.

:((نامه های عاشقانه ای که زیر تختتو پر کردن نادیده بگیرم یا به همراه جمله ی «دیگه یکیو پیدا کن پسرم» ناله کنم؟!نظرت؟؟))

اینم یکی دیگه از امراض معدّدم بود.هیچ پاکت نامه یا کارت پستال یا کلا هر چیزی که این طرفدارا بهم میدادنو دور نمینداختم.
نمیدونم چرا نگهشون داشتم.شاید در آینده به بچه هام نشون دادم که ببین باباتون چقدر باحال بوده ،یا شایدم به همسرم نشونشون میدادم و میگفتم ببین از بین چند نفر تورو انتخاب کردم...یا یه انگیزه های مسخره ای شبیه اینا.
خلاصه نمیدونم چرا ولی نگهشون داشتم.

:((اگه گزینه ی اول رو عملی کنید بسیار ممنون میشم ملکه ی من))
ساعتمو نگاه کردم،هووووف.باو زوده که.میذاشتی میخوابیدم نامرد...

:((متأسفم پرنس کوچولو ولی گزینه ی دوم رو انتخاب میکنم.هنوزم کسیو پیدا نکردی؟؟))
خب مامانِ من ،منم میخوام یکی باشه ولی نیست دیگه ،نیست.آخرش با کرم های خاکی تو قبرم رل میزنم...

SecretDonde viven las historias. Descúbrelo ahora