اگه دید زدن باسنت شامل انحرافات جنسی میشه، آره من یه منحرفم(!)

689 101 1
                                    

فردای اون روز، زنگ اول ورزش داشتیم .در واقع هفته ی پیش چون روز اول هفته مصادف با شروع مدارس شده بود زنگ اولمون بیکار گذشت و در نتیجه امروز اولین روزمون بود که قرار بود تو سالن ورزشی باشیم.

با گرمکن ورزشیام از خونه خارج شدم.هرچند بیشتر بچه ها ترجیح میدن لباساشونو تو مدرسه عوض کنن چون نشستن تو مترو یا اتوبوس با لباس ورزشی براشون کسر شأن میاره و استایلشون نیست.اما استایل من تنبلیه داداش...راحت ترین روش رو برای هر کاری انتخاب میکنم و اونو انجام میدم.

هفته ی پیش اصلا نتونستم با کیونگسو برم مدرسه ولی امروز قصد داشتم این کارو بکنم.برای همین به شکل غیر قابل باوری زود از خونه زدم بیرون و جلوی خونش منتظر موندم.البته یکمم زیر پام علف هم سبز شده بود.حالا هرچی.
بعد از یه انتظار طولانی بالاخره در خونش باز شد.

:((صبح بخیررررر)) با انرژی که اون موقع روز ازم بعید بود گفتم.
اگه اون تیکه ی بدون اینکه بهم توجه کنه از کنارم رد شد رو نادیده بگیرم روزم خیلی قشنگ شروع شده بود.ایندفعه یه سوئیشرت لاجوردی پوشیده بود.از ته دل آه بلندی کشیدم.من با این پسر ماجراهاااا خواهم داشت مثل اینکه.

موقعی که پشت سرش راه افتاده بودم باسن بامزشو دید میزدمو میخواستم بگم واقعا این جمله رو ! ولی اون سوئیشرت کوفتی که پوشیده بود باسن که سهله نزدیک بود پاهاشم بپوشونه -__-.در مورد کوله پشتیش که اصلا صحبت نمیکنم.

:((عه ،مال توام مث مال منه)) مارک شلوار ورزشیشو نشون دادم ولی اون سرشو انداخته بود پایین ودستاش تو جیبش منو اصلا به یه ورشم حساب نمیکرد‌.

:((ورزشو دوست داری؟؟ من حتی یه درس مورد علاقه هم ندارم تو مدرسه.اصلا خود مدرسه رو هم دوست ندارم.اونایی که مدرسه رو دوست دارن هم اصلا درک نمیکنم.اصلا مگه مدرسه رو میشه دوست داشت؟!))داشتم برا خودم چرت و پرت بلغور میکردم و کاملا متوجه بودم که بهم گوش نمیده.

دستشو گرفتم و تو اون لحظه دوباره حس دجاوو بهم دست داد.دفعه ی قبل هم بهم توجهی نمیکرد و من دستشو گرفته بودم ولی دفعه ی قبل متوجهم نشد و یه مدتی دست تو دست هم بودیم ولی ایندفعه به محض اینکه لمسش کردم نگاهم کرد.

و تازه متوجه شدم تو گوشاش هدفون گذاشته.یکی از هدفونارو از گوشش در آورد و در این حین من تو دلم هزاران بار به خودم لعنت فرستادم.

:((باز چی شده ،کیم جونگین؟؟)) با ابروهای در هم کشیده و لحن جدی ازم پرسید.

:((از صبح دارم سعی میکنم باهات حرف بزنم، دیدی دارم پیشت میام حداقل یکی از گوشیای هندزفریو نمیذاشتی تو گوشت.))

میدونم در شرایطی نبودم که براش تعیین تکلیف کنم.مجبور نبود تحملم کنه ،حتی شاید از حضورم ناراضی بود ،ولی منم نمیتونستم اینطوری هیچکسش بودنو هضم کنم.برای اولین بار تو کل زندگیم دارم بخاطر یه نفر خودمو به آب و آتیش میزنم ،انتظار زیادیه که بخوام منو جدی بگیره؟!

SecretDove le storie prendono vita. Scoprilo ora