قسمت اول : ملاقات

800 69 20
                                    

کیس با امیدواری به بیرون نگاه کرد.یعنی واقعا کس دیگری نمی آمد؟
کمابیش حوصله اش سر رفته بود.گرداندن همچین کافه ی کوچکی به تنهایی زمان بر نبود و فعالیت زیادی نمیخواست.آرزو کرد کاش مشتری بیشتری داشت.
بعد از کمی جمع کردن چراغ ها را خاموش کرد و بیرون رفت.تنها به خانه رفتن در همچین ساعتی برای زنی مثل او اصلا عاقلانه نبود اما خب اون کیس بود.
تنها چیزی که بلد بود عشق ورزیدن ، اعتماد کردن و ضربه خوردن بود.
قبل از کشیدن کرکره صدای شتابان قدمهایی پشت سرش را شنید.با حس بویی آشنا برگشت.پسری با موهای سفید به سمتش میدوید.
و او کیس بود.قلبش تپید.
پسر ایستاد.خیره نگاهش کرد.ازش خون میچکید.کیس با نگرانی پرسید : ((تو کی هستی؟))
پسر زمزمه کرد : ((کیل...))
کیس در را باز کرد : ((باید کمکت کنم.))
کیل میلرزید : ((اما چرا؟))
کیس لبخند زد : ((چون من کیسم.اگر اینکارو نکنم پس چیکار باید بکنم؟))
_________
اگر میتونید کاور بسازید بهم بگید.
نظراتتون رو با من در میون بذارید.این داستان قسمت های زیادی داره اما کوتاهن.امیدوارم خوشتون بیاد.

kiss & Kill (Persian Ver.)Where stories live. Discover now