قسمت نهم : لامپ شکسته

252 59 13
                                    

کیل با احتیاط در را باز کرد.کیس با دیدنش لبخند زد : ((اومدی؟))

کیل خشک شد : ((فرق کردی.))
کیس با تعجب پرسید : ((چی؟))
کیل دستگیره ی در را گرفت : ((تو...از من میترسی؟))

توقع همچین چیزی داشت.هر کسی وقتی میفهمید او واقعا چه آدمیست میترسید.
مادرش ، پدرش ، بچه های مدرسه...
همه...

کیس زمزمه کرد : ((من از تو نمیترسم.))
کیل به زمین خیره شد : ((اینطوری میگی که دلم نشکنه؟))

کیس خندید : ((من کیسم!یا عاشق کسیم یا ازش متنفرم.تو میتونی مطمئن باشی که من ازت متنفر نیستم.))
کیل روی پیشخوان نشست : ((راست میگی؟))
کیس دست از کار کشید : ((من...فقط فهمیدم چه قدر ترسناکم.))

کیل با چشمهای گرد خیره نگاهش کرد.کیس با تعجب پرسید : ((چیزی شده؟))
کیل از روی پیشخوان پایین پرید : ((باید برم.))
- نه!لامپ دستشویی شکسته.نمیدونم چطور اما شکسته...میتونی درستش کنی؟
کیل به کیس نگاه نکرد : ((باشه.))
کیس به راهرو اشاره کرد : ((در دوم.ممنونم.خودم نمیتونم از پسش بربیام.))

کیل بعد از چند دقیقه برگشت : ((من باید برم.))
کیس اخم کرد : ((چرا انقدر عجله داری؟))
کیل که به کفشهایش نگاه میکرد گفت : ((چون میخوام ببوسمت.))

کیس پلک زد : ((و برای این میخوای بری؟))
کیل به سمت در رفت : ((اگر ببوسمت نمیتونم دیگه کیل بمونم.))

___________
پایان قسمت نهم
نظرتون چیه شخصیت های جدید رو وارد کنم؟

kiss & Kill (Persian Ver.)Onde histórias criam vida. Descubra agora