قسمت ششم : لبخند

234 59 10
                                    

کیل وارد شد و بی مقدمه گفت : ((تو زیبایی!))
کیس با تعجب نگاهش کرد : ((امشب زود‌ اومدی!))
مشتری ها با نگاه های تعجب تعجب زده کیل را نگاه میکردند.حق داشتند.هیچ چیز این پسر طبیعی نبود.
کیل بدون توجه به بقیه جلو رفت و دستهای کیس را گرفت و با اصرار گفت : ((تو زیبایی!))
کیس با تعجب دستهایش را عقب کشید : ((چرا انقدر یهویی؟))
کیل قاطعانه گفت : ((خودت گفتی وقتی زیباست نمیشه ازش چشم برداشت.نمیتونم ازت چشم بردارم.صورت زیبات کل روز جلوی چشمامه!))
کیس لبخند زد : ((ممنونم!))
کیل گردنش را تکانی داد : ((باید برگردم سر کارم.از وسط...))
کیس تقریبا جیغ زد : ((از اورژانس اومدی؟سریع برگرد!شاید یکی بهت نیاز داشته باشه!))
کیل اخم کرد : ((درمورد شغلم...))
- فقط برو!
کیل لبخند زد.لبخندش عادی نبود.عادت به لبخند زدن نداشت و برایش دردناک بود اما لبخند زد.
لبخند زد.
__________
پایان قسمت شش
کامنتا کجاست؟
داستان کند پیش میره؟

kiss & Kill (Persian Ver.)Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt