کیس با نگرانی به به روزنامه های روبرویش نگاه کرد.
کیل در را باز کرد.صدای زنگوله اش اینبار فرق داشت.کیس به محض دیدنش از پشت صندوق بیرون آمد : ((تو بودی؟))
کیل پشت یکی از میزها نشست : ((بهت گفتم.))
کیس روزنامه ها را جلویش انداخت : ((اما نه به این شدت!کل کشور دنبالتن!تو اونو...))
کیل به سردی حرفش را کامل کرد : ((کشتمش.))
کیس با نگرانی گفت : ((تو چطور دکتری هستی!))
کیل چشمانش را بست : ((من دکتر نیستم.))
کیس با ناباوری گفت : ((اما تو گفتی دکتری!))
کیل سرش را پایین انداخت : ((تو میخواستی من دکتر باشم.))
کیس روبرویش نشست : ((اگر بفهمن تو بودی چی؟))
کیل به پاهایش خیره بود : ((نمیفهمن.اونا هیچوقت نمیفهمن.))
کیس با نگرانی پرسید : ((اگر کسی چیزی فهمید بگو من بودم.باشه؟))
کیل سرش را بلند کرد و صورت نگرانش را نگاه کرد.لبخندی زد : ((تو فقط همینطور بمون.همینطور کیس بمون و بذار من کیل باشم.))
چشمهای کیس پر از اشک شد.کیل بلند شد و در آغوشش گرفت : ((تو به عشق ورزیدن ادامه بده و انتقام رو به من بسپر.))
اشکهای کیس شدت گرفت : ((اما من فکر نمیکردم اینطوری...))
کیل زمزمه کرد : ((تو میدونستی و جلوی منو نگرفتی.))
کیس به هق هق افتاد : ((اما من...))
کیل سرش را بین گودی گردنش برد : ((حالا دیگه من برای تو زیباترینم.))
کیس زمزمه کرد : ((قبلا هم گفتم.تو به طرز خطرناکی زیبایی...))
کیل لبخند زد.این بهترین تعریفی بود که تا به حال شنیده بود.
___________
پایان قسمت هشتم
وای این داستانو دوست دارم ولی واقعا نمیدونم به کجا میخواد برسه^^
کامنت های شما مایه ی شادی ماست.
ВЫ ЧИТАЕТЕ
kiss & Kill (Persian Ver.)
Любовные романыکیس میدونست توی دردسر افتاده.هیچ چیز درمورد یه پسر جوون زخمی با موهای سفید نمیتونست نرمال باشه.به خصوص اسمش! اسمش کیل بود. و خب ، خود کیس هم اسم متداولی نداشت.