قسمت پنجم : زیبا

273 61 6
                                    

کیل بی مقدمه پرسید : ((از کجا میفهمی کی زیباست؟))
کیس سرش را از روی حساب کتابش بلند نکرد : ((فقط وقتی میبینیش به نظرت انقدر خواستنیه که نمیتونی ازش چشم برداری.))
کیل نفسش را با صدا بیرون داد : ((همه اینطوری فکر میکنن؟))
کیس کمی فکر کرد : ((فکر نکنم.معمولا تعریف زیبایی خیلی کلیشست.من اونطوری فکر نکنم...شاید چون کیسم.))
کیل پرسید : ((یعنی شاید از نظر بقیه زشت باشه اما تو زیبا ببینیش؟))
کیس لبخندی زد : ((البته!))
کیل بی مقدمه گفت : ((امروز از یکی شنیدم که زیبام.))
کیس سرش را بلند کرد و با کنجکاوی پرسید : ((کی؟یکی از بیمارات؟))
کیل دستش را در جیبش برد و جسم نمناکی را لمس کرد : ((اوهوم...یکی از...بیمارام.گفت مثل فرشته ی مرگ زیبام.))
کیس با لحن رومانتیکی گفت : ((حتما با روپوش سفید اینطور به نظر میای!))
کیل دستش را از جیبش درآورد.دستش بوی باروت میداد : ((من...زیبا نیستم.))
کیس با تعجب پرسید : ((چرا اینطور فکر میکنی؟))
کیل با دلخوری گفت : ((چون نگاهم نمیکنی.گفتی وقتی یکی زیباست نمیشه بهش نگاه نکرد.))
کیس سرش را بلند کرد و با محبت نگاهش کرد : ((تو زیبایی کیل...تو به طور خطرناکی زیبایی.))
کیل لبخند زد.
____________
پایان قسمت پنجم
نظر؟

kiss & Kill (Persian Ver.)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora