"گذشته "

3.4K 181 8
                                    

د . ا .ن هری

گذشته نباید برگرده
این اتفاق هیچوقت نباید بیافته من تمام اون دوران سخت و با بدبختی نگذروندم که الان دوباره مثل یک مشت بزرگ بخوره تو صورتم
قطره های آب سرد که از رو موهام میچکه روی بدنم منو یاد اون روزها میندازه روزهایی که تو لندن زیر بارون برای اون منتظر میموندم
لویی هیچوقت خوش قول نبود ولی بدترین بدقولی رو من در حقش کردم
اون احمق با همه ی اون چیزهایی که گذروندیم الان فکر میکنه عشقش یک طرفه است ؟

اون لعنتی یک عشق دوطرفه بود
آره بود ، دیگه نیست
دیگه عشقی ندارم که به کسی بدم .لویی نفرین شده نیست منم
منم که هربار طعم شهد عشق و میچشم و عوضش زهر تلخ خیانت و دروغ و به معشوقم میدم

من دوبار سعی کردم که عاشق باشم و عشق بورزم ولی تو هردوبار شکست خوردم و دیگه چیزی از قلبم نمونده
من الان فقط یه ظاهر محکم و شاد دارم
دارم میخندم و زیر لبخندم گریه میکنم
اونا همشون احمقن که فکر میکنن من شادم که فکر میکنن حالم خوبه

چطور انتظار دارن که من حالم خوب باشه وقتی هیچ تصمیمی رو تو این زندگی فاکیم خودم نگرفتم

- ازت متنفرم بابا ، ازت متنفرم

صدام توی حموم پیچید و فریادم رفت توسرم و مویرگ های مغزم و لرزوند

اجازه دادم که اشک های داغم روی گونه های سردم جاری بشن و روح خسته ام و گرم کنن

من احتیاج دارم که آروم بشم کاش ماری دوباره اینکار رو برام بکنه .چرا اون باید آرومم کنه ؟
من برای اون هیچکاری نکردم و ازش انتظار دارم که کوهی از مهربونی رو نثارم کنه ! این احمقانه است

از رو زمین بلند شدم و حوله رو دور کمرم پیچیدم
فقط شبخواب روشنه و ماری با یک روبدوشامبر سفید خوابیده
اون واقعا شبیه فرشته هاست
کاش اون فرشته ی زندگیم بشه و نجاتم بده

من هنوز مثل پسربچه های چهارساله فکر میکنم

پوزخندی به خودم زدم و رفتم سمت تخت ،شورتم رو پوشیدم و دراز کشیدم

من باید همه چیز و بهش بگم اون گناهی نداره که ندونسته وارد بازی کثیف زندگیم شده ،هنوز یک هفته نشده که اون با منه و برای اینکه سه ماه بتونه دووم بیاره باید همه چیز رو بدونه
نمیترسم اگه قضاوتم کنه
فقط میخوام تو این مدتی که هست کنارم باشه
من واقعا احتیاج دارم تا کسی تسکینم بده
نمیخوام تنها باشم
دیگه نه

هوای اینجا شرجیه و لایه ی عرق روی گردن و سینه هاش برق میزنه
خودم و کشیدم اونطرف ماری تا کنترل و بردارم درجه ی خنکی هوا رو بیشتر کنم که ماری چشم هاش و باز کرد و زل زد بهم
اون بیداره

- حالت خوبه ؟

یعنی اون انقدر به فکر منه ؟
کنارش دراز کشیدم و بهش نگاه کردم

Do not say me No (+18)                                              Harry StylesWhere stories live. Discover now