{گاهی اوقات کارگردان زندگیت که همون سرنوشته نقش هایی برات مینویسه و تو با اینکه میدونی اون نقش منفیه و پاکی هات رو آلوده میکنه مجبوری به بهترین شکل نقش آفرینی کنی این زندگی واقعیه
جایی که توش هیچی منصفانه نیست }د . ا. ن . ماری
خدای من سرم خیلی درد میکنه و پاهام داره توی این کفش لعنتی داغون میشه
اونقدر گیجم که نمیتونم گوشیم و از تو جیبم دربیارم و خفه اش کنم
بالشت و از زیر سرم برداشتم تا به کم شدن سردردم کمک کنهچشمام و بسته نگه داشتم نمیخوام بازش کنم مطمئنم نور هیچ کمکی به حال افتضاحم نمیکنه
گوشیم دوباره زنگ خورد
- شت
داد زدم و بالاخره تسلیم شدم گوشیم رو روی گوشم گذاشتم و با نهایت عصبانیت جواب دادم و حتی به خودم زحمت ندادم ببینم کیه
- بله
- خدای من ماری بالاخره زحمت کشیدی جواب دادی
عمو جک ! ! خدای من من فراموش کردم که اون هنوز تو ماشینه
از جام پریدم و دنبال سوویچ گشتم
از پله ها با عجله رفتم پایین سوویچ ماشین کنار در بود کلیدش رو زدم و درخونه رو باز کردمعمو جک با یک اخم غلیظ از ماشین پیاده شد و خم شد رو چمن ها و حسابی خودش رو تخلیه کرد
گااااد چرا باید اولین چیزی که میبینم این باشه
بی حوصله رفتم داخل مستقیم رفتم تو آشپزخونه
از تو کابینت آسپرین برداشتم و خوردم
نمیخوام همه ی روز سردرد شدید داشته باشم- هی ماری ، آلفرد زنگ زد که بری لامبورگینی رو از اونجا برداری
وای خدا من یادم رفته بود حالا باید با دوتا ماشینش چه غلطی بکنم
- حالا دیگه لامبورگینی سوار میشی دختر
عمو توروخدا این چیزی نیس که الان منو خوش حال کنه
جوابم به عموی نازنینم فقط یک لبخند بود .سرم رو بین دست هام گرفتم و شقیقه هام رو ماساژ دادم
- صبحانه بخور سردردت خوب میشه
عمو جک درحالی که داشت کره ی بادوم زمینی رو تست میمالید پیشنهاد داد
- نه فکر کنم برم دوش بگیرم بهتر باشه
عمو سرش و تکون داد و ساندویچ تست رو جلوم تکون داد
- همین یه دونه
ساندویچ رو از دستش گرفتم و رفتم طبقه ی بالا روی تخت نشستم ویک گاز به ساندویچ زدم گوشیم رو برداشتم و به هری زنگ زدم گوشی بعد از چند بار زنگ خوردن قطع شد
وات د فاک
-چرا جواب نمیدی هری . با دوتا ماشینت که ایجاست باید چیکار کنم ؟
YOU ARE READING
Do not say me No (+18) Harry Styles
Fanfictionعشق میتونه یک اشتباه باشه یا یک حقیقت دربند گناه.♡عشق میتونه تکرار بشه و عشق قدیمی رو تصحیح کنه یا اثباتی باشه برای درست بودنش ☆¡¿