"انکار "

3.2K 163 18
                                    

د. ا . ن . ماری

چند دقیقه ای میشه که بیدار شدم ولی چشمام هنوز اینو قبول ندارن و دلشون رو به تاریکی ساختگی خوش کردن ، فلش بک  اتفاق های دیشب پشت پلک های بسته ام مثل صحنه ی های یک فیلم پشت سر هم رد میشدن ،دیشب یک شب خیلی طولانی بود بازی و شوخی و دعوا پشت سر هم ، دعوام با هری تصویر چهره ی شکست خورده اش ، حرف هام که قلبش رو سوراخ کردن اصلا من حق داشتم که همچین حرف هایی رو بهش بزنم ؟
چهره ی هری خیلی داغون بود ، هری ،همون پسری که فقط ده روزه میشناسمش روز اول اون و عصبانی و خشمگین دیدم وبعد فهمیدم پسر شیطون و بازیگوشیه و روز بعد سوگند یاد کردم که همسرش باشم و تو غم و شادی تو بیماری و سلامتی کنارش باشم روز بعد با مادرش قرارداد امضا کردم و قول دادم که بعد از سه ماه وقتی که همه ی املاک به اسم هری شد ازش طلاق بگیرم و برای همیشه از زندگیشون برم همون روز با مردی  که تقریبا نمیشناختمش رفتم ماه عسل و بیشتر شناختمش روح شفاف و مهربونش رو تو چشم های زمردیش دیدم و حقیقت تلخ زندگیش رو از بین لب های خوش فرمش شنیدم و فهمیدم چقدر سختی کشیده

من باهاش خوابیدم
این فکر مثل شلاق تو ذهنم کوبیده شد و باعث شد چشم های بسته ام رو روی هم فشار بدم .من همه چیز رو راجبش میدونستم ولی بازم اجازه دادم همه چیز پیچیده تر بشه
من مقصرم نباید میزاشتم انقدر باهم صمیمی بشیم اون عملا منو دوست با منفعتش خطاب کرد و من خودم بهتر از هرکسی میدونم که نمیتونم چیزی باشم که اون میخواد
یه دوست با منفعت ، این اشتباهه من هیچوقت همچین دختری نبودم .
ماری ویلسنت هیچ وقت بدون اینکه مطمئن بشه به کسی حسی داره یانه حتی دوستی رو نمیپذیره چه برسه به همچین توافقی ! چرا من نمیتونم در مقابل هری تصمیم درستی بگیرم چرا همیشه وقتی نوبت به اون میرسه از کالبدم میام بیرون و تصمیمی میگیرم که نباید بگیرم . با وجود همه ی این تضاد ها من به روح زیبای اون ضربه زدم با اینکه همچین قصدی نداشتم و فقط میخواستم اون از دید یک  آدم خودخواه به زندگیش نگاه کنه و تصمیم درستی بگیره ولی من این کارو کردم  ولی همون هری تیکه های شکسته ی قلبش رو توی دستش جمع کرد و اومد تو آغوش من . منی که باعث شکستن قلبش بودم

نفهمیدم دقیقا کی اشک هام از بین پلک های بسته ام حرکت کردن و از روی گونه هام چکیدن رو بالشت ولی وقتی یکم تکون خوردم خیسی بالشت رو احساس کردم و از اون بیشتر سنگینی سر هری روی قفسه ی سینه ام بود چشم هام باز کردم و با حجم زیاد موهای قهوه ای هری جلوی چشم هام روبه رو شدم ما چند ساعته که تو همین وضعیت خوابمون برده .دستم رو از لای موهاش بیرون کشیدم و سعی کردم وزنش رو از روی بدنم بردارم ولی تلاش هام فایده ای نداره اون خوابه و من نمیتونم بدون بیدار کردنش تکون بخورم .
دستم رو گذاشتم رو بازوش و آروم تکونش دادم

- هری

اون هیچ تکونی نخورد مثل اینکه واقعا چاره ای ندارم دوباره تلاش کردم و اینبار محکم تر تکونش دادم

Do not say me No (+18)                                              Harry StylesWhere stories live. Discover now