.10.

118 16 3
                                    

من یه هرزه ام........ حالا میتونی قضاوتم کنی! من همین الانشم مردم!

*فلش بک 4 سال پیش*

لعنت به این زندگی!!

من نمیخوامش, من این زندگیو دیگه نمیخوام!

من دست خورده ام دیگه عشقم اولینم نیست!

من هرزه ام!

ایان : هلیدا؟

خفه شو!

ایان: عزیزم؟

خفهههه شو!!!

ایان: من دیشب مست بودم کارام دسته خودم نبود!

تمومش کن!

ایان: هیلدا عزیزم میشه...

: تمومش کن تو همه چیزمو ازم گرفتی تو میفهمی تو!!

ملافه رو دوره خودمو محکم پیچیدم و از جام بلند شدم و لباسام رو از زمین جمع کردم و رفتم توی دستشویی و شروع کردم به پوشیدن لباسام.

ایان *از پشته در*: هیلدا گفتم که مست بودم تو هم بودی کارامون دسته خودمون نبود.

: لعنتی ما با هم عشق بازی نکردیم تو بهم تجاوز کردی میفهمی همش تقصیره توئه

ایان: هیلدا منو عصبی نکن گفتم مست بودم

: من عصبیت نکنم تویه حرومزاده ریدی به زندگیم رفته حالا میگی عصبیم نکن!!

ایان: بس کن!

: حرومزاده ی متجاوز!

ایان: باشه, اره همش نقشه بود قرار بود همین امشب خودت بهم پا بدی ولی تو پاستوریزه تر از این حرفا بودی پس منم خودم کارتو تموم کردم.

*با بغض و گریه*: پست فطرت

: هرچی دوس داری بهم بگو تو یه هرزه ای نه من!

اشکامو پاک کردم عصبانیت کله وجودمو گرفته بود.

از دستشویی بیرون اومدم و رفتم سمته ایان شروع کردم به زدنش با اینکه فقط داشتم خودمو خسته میکردم ولی از خشمم کم میشد.

: تویه آشغالی یه منحرف جنسی یه حرومزاده بدبخت...

گریه میکردم و سرش داد میزدم.

ایان : از خونه من گمشو بیرون *داد زدن*

با حالت دو از اون لجن زار زدم بیرون و شروع کردم دویدن توی خیابونا.

همون شب قبل هیلاری منو تنها گذاشته بود رفته بود خونه اونم یه خائنه!

میدویدم و فکر میکردم به حرفای نایل و خوده نایل.

من دیگه واسه هیچکس خوب نیستم من مثله ی دستمال دور ریخته شدم.

بکارتتو وقتی با تجاوز بگیرن یعنی نابودی محض.

گریه میکردم و میدویدم, پاهام درد گرفته بودن و تنم خسته و کبود بود ولی بازم ادامه میدادم.

من باید دور بشم تا اونجایی که میتونم.

بالاخره رسیدم به خونه و رفتم سمت اتاقه هیلاری و درو محکم باز کردم .

: تو یه خائنه لعنتی ای!

هیل: چی شده؟ گریه کردی؟

: چرا منو توی اون جهنم ول کردی!؟

هیل: تو پیشه دوست پسرت بودی .

: منو پیشه شیطان ول کردی و رفتی میفهمی چرا سراغمو نگرفتی حداقل شاید میتونستی نجاتم بدی!

هیل: چی شده مگه؟

: اون ایانه لعنتی بهم تجاوز کرد میفهمی!!

هیل با تعجب زل زده بود بهم و انگار ماهیچه هاش از کار افتاده بودن.

: اره شنیدی منو نابود کرد.

هیل از جاش بلند شد و بغلم کرد , سال ها بود هیل بغلم نکرده بود.

هیل: من...  واقعا نمیدونستم اخه نایل بهم هیچی نگفت

: نایل؟؟

هیل: خب من اونو فرستادم دنبالت و اونم گفت تو پیشه دوست پسرتی.

یعنی نایل فهمید و نیومد جلوشو بگیره؟!

از بغله هیل اومدم بیرون و رفتم توی اتاقه خودم.

من نیاز به یکم فکر دارم.

*پایان فلش بک *

اون فرشته است چرا باید بهش شک میکردم!

.............................
اوه چقدر توی این پارت فحش دادم!

ببخشید واسه دیر شدن!

کاور چطوره؟

دوستون دارم ♥♥♥

Farnaz

Empty(Niall Horan)Where stories live. Discover now