من یه هرزه ام........ حالا میتونی قضاوتم کنی! من همین الانشم مردم!
*فلش بک 4 سال پیش*
لعنت به این زندگی!!
من نمیخوامش, من این زندگیو دیگه نمیخوام!
من دست خورده ام دیگه عشقم اولینم نیست!
من هرزه ام!
ایان : هلیدا؟
خفه شو!
ایان: عزیزم؟
خفهههه شو!!!
ایان: من دیشب مست بودم کارام دسته خودم نبود!
تمومش کن!
ایان: هیلدا عزیزم میشه...
: تمومش کن تو همه چیزمو ازم گرفتی تو میفهمی تو!!
ملافه رو دوره خودمو محکم پیچیدم و از جام بلند شدم و لباسام رو از زمین جمع کردم و رفتم توی دستشویی و شروع کردم به پوشیدن لباسام.
ایان *از پشته در*: هیلدا گفتم که مست بودم تو هم بودی کارامون دسته خودمون نبود.
: لعنتی ما با هم عشق بازی نکردیم تو بهم تجاوز کردی میفهمی همش تقصیره توئه
ایان: هیلدا منو عصبی نکن گفتم مست بودم
: من عصبیت نکنم تویه حرومزاده ریدی به زندگیم رفته حالا میگی عصبیم نکن!!
ایان: بس کن!
: حرومزاده ی متجاوز!
ایان: باشه, اره همش نقشه بود قرار بود همین امشب خودت بهم پا بدی ولی تو پاستوریزه تر از این حرفا بودی پس منم خودم کارتو تموم کردم.
*با بغض و گریه*: پست فطرت
: هرچی دوس داری بهم بگو تو یه هرزه ای نه من!
اشکامو پاک کردم عصبانیت کله وجودمو گرفته بود.
از دستشویی بیرون اومدم و رفتم سمته ایان شروع کردم به زدنش با اینکه فقط داشتم خودمو خسته میکردم ولی از خشمم کم میشد.
: تویه آشغالی یه منحرف جنسی یه حرومزاده بدبخت...
گریه میکردم و سرش داد میزدم.
ایان : از خونه من گمشو بیرون *داد زدن*
با حالت دو از اون لجن زار زدم بیرون و شروع کردم دویدن توی خیابونا.
همون شب قبل هیلاری منو تنها گذاشته بود رفته بود خونه اونم یه خائنه!
میدویدم و فکر میکردم به حرفای نایل و خوده نایل.
من دیگه واسه هیچکس خوب نیستم من مثله ی دستمال دور ریخته شدم.
بکارتتو وقتی با تجاوز بگیرن یعنی نابودی محض.
گریه میکردم و میدویدم, پاهام درد گرفته بودن و تنم خسته و کبود بود ولی بازم ادامه میدادم.
من باید دور بشم تا اونجایی که میتونم.
بالاخره رسیدم به خونه و رفتم سمت اتاقه هیلاری و درو محکم باز کردم .
: تو یه خائنه لعنتی ای!
هیل: چی شده؟ گریه کردی؟
: چرا منو توی اون جهنم ول کردی!؟
هیل: تو پیشه دوست پسرت بودی .
: منو پیشه شیطان ول کردی و رفتی میفهمی چرا سراغمو نگرفتی حداقل شاید میتونستی نجاتم بدی!
هیل: چی شده مگه؟
: اون ایانه لعنتی بهم تجاوز کرد میفهمی!!
هیل با تعجب زل زده بود بهم و انگار ماهیچه هاش از کار افتاده بودن.
: اره شنیدی منو نابود کرد.
هیل از جاش بلند شد و بغلم کرد , سال ها بود هیل بغلم نکرده بود.
هیل: من... واقعا نمیدونستم اخه نایل بهم هیچی نگفت
: نایل؟؟
هیل: خب من اونو فرستادم دنبالت و اونم گفت تو پیشه دوست پسرتی.
یعنی نایل فهمید و نیومد جلوشو بگیره؟!
از بغله هیل اومدم بیرون و رفتم توی اتاقه خودم.
من نیاز به یکم فکر دارم.
*پایان فلش بک *
اون فرشته است چرا باید بهش شک میکردم!
.............................
اوه چقدر توی این پارت فحش دادم!ببخشید واسه دیر شدن!
کاور چطوره؟
دوستون دارم ♥♥♥
Farnaz
YOU ARE READING
Empty(Niall Horan)
Fanfictionمیدونی! فکر میکنم با تمامه اینا... من هنوزم دوسش دارم...!