.15.

104 14 16
                                    

ترس..!

بزرگترین حس !

مخصوصا اگه ترسه از دست دادن باشه!

*فلش بک 3 و چند ماه قبل*

: نایل؟ *گریه کردن*

نایل: عزیزم گریه نکن لطفا من جایی نمیرم من همینجام قول میدم.

: ولی آینده ات؟ * با بغض*

نایل : بخاطره تو بیخیالش میشم

: نه نه تو باید بری بهترین دانشگاه ها مهم نیست کجا, تو باید...

نایل : ششششش دانشگاه های اینجا هم خوبن

: ولی نه به اندازه ی دانشگاهایی مثل هاروارد و..

نایل: اصلا من میخوام اینجا درس بخونم

: ولی...

با فشار دادن لباش روی لبام مجبورم کرد که خفه شم.

نایل: دیگه اما و اگر نیار من بخاطره تو هر کاری میکنم عزیزم

محکم بغلش کردم و سرم رو به سینش فشار دادم.

: عاشقتم

نایل: منم همینطور عزیزم

سال تموم شده بود و نایل برای دانشگاه های نزدیک درخواست داده بود و بهم نگفته بود که اینکارو کرده.

اون واقعا نمراتش عالیه و احساس میکنم بخاطره من استعداد و هوشی که داره هدر میره ولی خب میشه چیکار کرد, من که خوشحالم!

سال بعد نمیدونم قراره چطور بگذرونم یا حتی ساله بعدش ,اونم بدونه نایل.

نایل: بهتره من برم, بابا منتظرمه

: باشه, بوسه خداحافظی یادت نره!

بوسه ی کوچیکی به لبام زد و رفت.

خب ما دقیقا توی یه کافه وسط شهر قرار گذاشتیم و تمامه ریسکاش رو به جون خریدیم , حتی تصور اینکه یه نفر از خانواده هامون مارو باهم ببینه برام کابوسه!

هیلاری: سلام

سرمو با شتابه باور نکردنی اوردم بالا و زل زدم به خواهرم و مطمعنم از چشمام ترس و وحشت فوران میکرد.

هیلاری: به کسی چیزی نمیگم حالا هم از این حالت بیا بیرون, شبیه یه پاپی ترسو شدی!

: من.... ما.... یعنی بین ما

هیلاری: میدونم میدونم * باخنده* هیچی نیست هاها خنده داره من به وضوح دیدم همو بوسیدید

از حالت تدافعی در اومدم و رفتم توی حالت التماس و تمنا

: خواهش میکنم هیل به کسی نگو

هیل: گفتم که نمیگم

: ولی تو همیشه

هیل: دوست دارم که خرابت کنم پیشه مامان بابا؟!  خب اره خیلی دلم میخواد ولی خب میدونی چند وقته داشتم فکر میکردم ,منو تو خواهریم ولی اصلا شبیه خواهرا نیستیم.

: ما دوقلوییم

هیل: دقیقا, ولی ناهمسان و خب میدونی داشتم فکر میکردم بیایم رابطمونو یکم سرو سامون بدیم یکم روبراش کنیم,  عینه دشمنا نباشیم.

هیل واقعا داره اینکارو میکنه؟؟؟؟؟؟

اینکه یه دوربین مخفی مزخرف نیست که؟

*با تعجب*: حتما

از صندلیم بلند شدم و بغلش کردم.

این واقعا حسه خوبی داشت.

هیل: خب از رابطتون بگو چطوری شد و از این حرفا

من فقط یک ساعت از خودم و نایل براش گفتم و اونم سوالای خجالت اوری پرسید و منو سرخ کرد

هیل: یعنی واقعا باهم سکس نداشتید؟

:هیل بس کن, نه!

هیل: مزخرفه!

: نه نیست این فقط عشقه!

هیل: پسرا هم نیازایی دارن که باید رفع بشه!
:هیل!!

هیل: باشه من تمومش میکنم,  ولی واقعا حتی سعی هم نکرده؟

* با خنده*:نه!

چند دقیقه ی دیگه هم با هم گپ زدیم و چیزای خنده دار برای هم تعریف کردیم.

تازه حس میکردم یه خواهر دارم.

هیل: بهتره برگردیم خونه دیگه شب شده!

: امم باشه ولی قبلش بریم شام بخوریم؟

هیل: فکره خوبیه, کجا بریم؟

*همزمان با هم*: مک دونالد

خندیدم و رفتیم به سوی نزدیک ترین مک دونالد.

یه شبه خواهرانه و خیلی دوستانه!

*پایان فلش بک*

خیلی خواهرانه بود...!

شاید تا همینجا فقط خواهرم بود!

......................
همتون عشقید ♥♥♥♥♥♥

ووت و نظر؟

Farnaz

Empty(Niall Horan)Where stories live. Discover now