Chapter seventeen: جذابی نایاب

57 4 3
                                    

در اتاق با فشار زیادی کوبیده شد و تقریبا من عین گربه از رو تخت پرت شدم روی زمین و مثل یه آدمک دست و پا شکسته رو زمین پهن شدم.

وقتی به خودم اومدم که نشسته بودم و با یه دستم داشتم سرمو میخاروندم و با دست دیگم گوشه پهلوم رو،از بین موهام که شکل تارزانم کرده بود به کسی که مقصر افتادن من از تخت بود نگاه کردم و دستی به لبم کشیدم:

خب بزار ببینیم اینجا چی داریم،یه نیم بوت مشکی که روش فلزای تیز داره ،یه شلوار مشکی کاملا تنگ که زانوش به مقدار خیلی زیادی پاره شده..صبر کن ببینم اینجا هیجکس پول برای خرید شلوار نداره؟لعنتی همه اینجا شلوار پاره میپوشن مخصوصا هری.یه روز باید یه نخ سوزن بردارم و بهش لطف کنم..بگذریم ادامه میدیم، یه آستین بلند که پایینش بلنده و حدس بزنید چی!آره اونم مشکی بود لعنتی این هریه جز اون کس دیگه ای نیست

در حالی که هنوز چشام خمار بود لبخنده خنگ فرمی میزنم و همینطور که به خودم افتخار میکردم سرمو میارم بالا تا صورت هریو ببینم.

دقیقا لحظه ای که انتظار داشتم با دوتا توپ سبز رو به رو بشم دوتا توپ عسلی گند زد به تمام حدسیجاتم و منو به عقب هل داد جدی میگم من تقریبا از پشت با سر رفتم تو دیوار.

"تو دیگه کدوم خری هستی!!؟"

ملافمو از رو تخت کشیدم پایین و بدن نیمه لختمو باهاش پوشوندم و با نگاه کاملا طلبکارانه بهش نگاه کردم خب اون مرد متشخصی نبود چون بجایه اینکه جواب سوالمو بده تو اتاق شروع به قدم زدن کرد خدایا چی میشد اگر فقط یه مرد با شخصیت مینداختی تو کره زمین؟

"بهم میخوره کی باشم؟"

پسر اون واقعا صداش خوبه!!!

"بنظرت اگر جوابو میدونستم از تویه کلاغ میپرسیدم؟"

موهامو با حرص کنار زدم و سرمو آوردم بالا و تو چشماش با تیزی زل زدم.البته بیاید از قسمتی موهام با افتادن جلوی صورتم گند زد به جذبم بگذریم قسم میخورم دیگه با موهای باز نمیخوابم.

"من یکی از دستیارای هریم" با صدای رسا و افتخار مانند گفت و رو قفسه کتابام دست کشید
"اوه خدای من مرسی من واقعا الان فهمیدیم تو کی هستی منم از آشنایی باهات خوشبختم دستیار هری"

چشمامو تو کاسه چرخوندم و دستامو جلو سینم صلیب کردم.اون احمقه حتی احمق تر از لویی و هری لعنتی من فک میکردم اونا آخرین نسل احمقای زمینن.اصلا چنتا دیگه از اینا باید ببینم؟

"من زینم" دستشو جلوم نگه داشت تا بلند بشم منم با گرفتن دستش سعی کردم خوش برخورد باشم.

"اوه..خب من لانسام"

شونه هامو خیلی کم بالا انداختم و دوباره واسه هزارمین بار موهامو عقب دادم.

"میدونم" لبخندی زد و به طرف در رفت ولی قبل از اینکه خارج بشه چند درجه برگشت طرفم و درحالی که لبش بین دوندونش و انگشت اشارش جلوی خودش بود داشت سعی میکرد چیزیو یادش بیاره.

WIND (Sexual Contents)Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ