"خب پس تو کاملا اونو کوبیدی کف زمین نه؟"هری با پوزخند خاصی وقتی داشت به زین نگاه میکرد ازش پرسید و خب صد در صد مخاطب حرفاش من بودم دلم میخواست چاقوی گوشت رو فرو کنم تو گردنش و وقتی که داشت ازش خون میرفت تو گوشش داد میزدم ببخشید که مثل زین عزیزت بروسلی نیستم.
خیلی خشن شد؟
"آره خب میدونی اون جثه ی کوچیکی داره واقعا.راحت میتونن رو انگشتم بچرخونمش،هی بچه سرت خوبه؟"
زین ازم پرسید و من براش آبرومو بالا دادم.
"اوه آره فوق العادس احساس میکنم توی سرم پارتی راه انداختن به همین قدر خوبه"
چشامو چرخوندم و زین شونه هاشو بالا انداخت و سیبشو گاز زد.چرا اینجا همه اینقدر سیب دوست دارن؟
روی اوپن به نسبت خم شدم تا دستم به ظرف میوه برسه و وقتی انگشتم تقریبا لمسش کرد تلاش کردم تا موز رو از تو ظرف بردارم که هری وقتی دید رسما دارم روی میز بخاطر یه موز شنا میکنم به دادم رسید و موز رو جلوم گرفت.
"مرس.."
"خب میدونی نیازی نیست حتما میوه ش رو بخوری خیلی چیزا هستن که شبیه به موز هستن اینجا"
"خب نه من موز رو..صبر کن چی؟"
با اخم ریزی نگاهش کردم.خدایا برای چی انقدر نفهمه این لعنتی.هری سرش رو خاروند و داشت کاملا از خنده منفجر میشد.
موز رو بلافاصله از دستش کشیدم و در حالی که کمپرس یخ روی سرم بود از جام بلند شدم و با قدمای محکم رفتم بیرون.
"لانسا؟"
زین از پشتم صدام کرد.قسم میخورم میخواد یه تیکه ی دیگه بهم بندازه.احمق روانی.
"چیشده؟"
"این دست من جا موند"
کش موهام رو توی دستش جلوم گرفته بود و با لبخند آرامش بخشی داشت نگاهم میکرد.
"هی خب مرسی"
کشم رو برداشتم و دور موهام پیچیدمش.زین داشت بهم نگاه میکرد سر آخرین گره متوجه نگاه تیز و ترسناک هری شدم که داشت دقیقا از پشت سر زین بهم نگاه میکرد.اون چه مرگشه جدا!
هرچی که هست من اهمیت نمیدم!برای همین بجای دست دادن ساده با تشکر خشک از زین،بقلش کردم.نمیدونم چرا ولی خب اینکارو کردم.خودش هم شک شده بود ولی دستشو زد پشتم.
"ساعت هفت تو باغ منتظرتم.لباس راحت بپوش قراره زیاد حرکت کنی"
"حتما"
از هم جدا شدیم و من سریع رفتم بالا تا توی اتاقم برای چند ساعت دیگه آماده بشم،ملافه ها بهم ریخته بود دقیقا از صبح همونطور بین تخت و زمین افتاده بود و خب منم حوصله مرتب کردنش رو نداشتم پس اونا همونطور معلق موندن.
VOCÊ ESTÁ LENDO
WIND (Sexual Contents)
Fanficمن بارها تو مغزم گریه کردم و داد زدم و تمامِ چیزایی که تویِ دلم بوده رو بیرون ریختم، اما تو واقیت عملی درکار نیست فقط من و کشتن یه مشت آدم بیگناه و شکنجه دادن وتموم شدن...