اون همونجا وایساده بود.با همون کت مشکی همشگیش و موهای بهم ریختش درست جلوی ماشین بنز گرون قیمتش وایساده بود.منتظر چیزی بود.منظورم این نیس که منتظر بود که یکی در ماشینو براش باز کنه یا هر چیز دیگه ای اون منتظر یه چیز خیلی مهم بود مثل بر پیروزی تو جنگ.ولی چی؟چی میتونست ذهن هری که شبانه روز توش درباره بدبخت کردن آدما برنامه چیده میشه رو درگیر خودش کنه و اونو بیش از حد معمول جدی کنه؟شاید یه معجزه یا شایدم یه کابوس.هرچیزی که بود همه مطمئن بودن که خوشایند نیست!اون هریه آدمی که دوست داشتن بلد نیست قلب نداره و به هیچکس رحم نمیکنه..اون هریه!!!
.
"چی باعث میشه اینقد اون کونتو لفت بدید و واسه رفتن اینقد وقت بگیره که آماده بشید؟"هری با صداش به آدمای دورش تشر زد حس میکنم عصبی بود یا شایدم آشفته نمیدونم
"محض رضای فاک اون هواپیما قرار نیست تا شب منتظر شما الدنگا باشه"
صدای بوت هاش که روی سرامیکای مرمر میخوردن به گوشم خورد این نشون میداد داره برمیگرده تو خونه.
چند لحظه بعد مایکل با صورت خونی از خونه پرت شد بیرون.اون بالا سر مایک وایساد تفی تو صورتش انداخت و دست به سینه بهش زل زد.
"دفعه ی بعد یادت باشه منو معطل نکنی باشه؟"
صدای بلندش کل محوطه رو به لرزه در آورد نه تنها محوطه ساکت بود بلکه تمام آدمایی که تو خونه کار میکردن سر جاشون از ترس خشکشون زده بود هیچکس جرعت نداشت حرف بزنه چون اگر قضاوتی از دهنش در میرفت هری بلافاصله اونو زیر خاک میفرستاد.
"خانومه براند؟"
وقتی اسممو شنیدم سریع برگشتم سمتش.من 17ساله که تو این خونه کار میکنم میدونم همه میگن تو باید هری رو بهتر از همه بشناسی ولی باور کنید من به غیر از غذای مورد علاقش هیچی ازش نمیدونم.اون هیچوقت چیزیبهم نگفته و نمیگه.من حتی نمیدونم اون چه رنگی رو دوس داره.آدم واقعا پیچیده ایه.
"بله؟"
بهش نزدیک شدم.
"خونه حتی یک ذره هم نباید آسیب ببینه متوجه شدی؟"
نگاهش سمت دروازه بود ولی مخاطب لباش من بودم
بی هیچ بحث و جدالی سرمو تکون دادم این کار من بود نمیتونستم باهاش مخالفت کنم.
گردنشو چرخوند تا صدای استخواناش آرومش کنه همین کار رو هم کرد چون هری نفس عمیق کشید و قدمای بلندشو به سمت ماشین بلند کرد.
پشت رول نشست و دستاشو روش قفل کرد وقتی به خودم اومدم تنها چیزی که به چشمم خورد دود اگزوز و خونه ای بود که حس میکردم بعد از برگشتن هری اصلا قرار نیست وضع خوبی داشته باشه و تنها کسی که این فکرو میکرد من نبودم تمام کره زمین بودن!
..
تازه داریم به جاهایی که مد نظرم بود میرسیم
نظر یادتون نره
ال د لاو
CZYTASZ
WIND (Sexual Contents)
Fanfictionمن بارها تو مغزم گریه کردم و داد زدم و تمامِ چیزایی که تویِ دلم بوده رو بیرون ریختم، اما تو واقیت عملی درکار نیست فقط من و کشتن یه مشت آدم بیگناه و شکنجه دادن وتموم شدن...