زین نیشخند زد و سمت تختش رفت-من قصد دعوا نداشتم تو عصبی شدی!من میدونستم تو هم اتاقیمی میخواستم باهات شوخی کنم!!
لیام اخم کرد سعی کرد نگاه گرسنه ی زین رو روی بدن لخت نادیده بگیره
پلیور مشکیشو از سرش رد کرد و روی شلوارش انداخت
+من عصبی شدم چون خوشم نمیاد بهم بگن ترسو!
-میدونم هیچکی خوشش نمیاد
زین بیخیال شونه هاشو انداخت بالا و به تختش لم داد
-به هر حال خوشبختم من زین مالیکم
+منم خوشبختم لیام پین
با هم دست دادن بعد از چند دقیقه به سمت اتاق فرمانده راه افتادن
.
لیام به دیوار تکیه داده بود و به پاهاش خیره شده بود
عالی شد لیام پین روز اولی کلی از فرماندت نصیحت شنیدی!!پک آخرو عمیق زد و نفسشو فوت کرد و به سیگار تموم شده توی دستش خیره شد
سیگار داشت میسوخت و به فیلترش میرسید
-هی توی محوطه سیگار میکشی؟ چقدر تخم داری پسر
با خودش خندید سمت زین چرخید و بهش نگاه کرد زین دماغشو چین داده بود و میخندید
باعث شد خودشم بخنده
-مگه ممنوعه؟
-ممنوع؟ما تک آوریم نه پلیس معمولی این ینی کلی به ریه هات احتیاج داری نیروی ویژه لیام پین!
زین بازم خندید
-چی میگفت اسمیت؟
-گفت که ما نباید به هم بی احترامی کنیم و از این جور کسشعرا منم گفتم میخواستم به هم اتاقیم نزدیک شم همین اونم چیزی نگفت به تو چی گفت؟
+به منم همین کسشعرارو گفت ولی من جواب ندادم بعدم گفت چون روز اولمه توبیخ نمیشم
زین کنار لیام به دیوار لم داد و به بخاری از دهنشون خارج میشد خیره شد
-از کجا اومدی؟اولین دوره ی انتقالیته؟یا از وسطا منتقل شدی؟
+از وسطا منتقل شدم از لندن میام عضو پلیس ویژه ی منطقه دو لندنم
-آها گفتم بی تجربه نیستی فقط کندی
+من خواب آلود بودم
به زین چشم غره رفت و دست برد داخل جیبش و یه سیگار دیگه درآورد
-ولی من فکر میکنم بخاطر اینه!
به سیگارش اشاره کرد
لیام بی توجه به حرف زین سیگارو روشن کرد و یه پوک عمیق زد
+بهش عادت کردم شنیدی میگم ترک عادت موجب مرضه؟
-که اینطور
YOU ARE READING
Free Fall /Ziam~ By Atusa20
Fanfiction+چند وقته تو آموزشی ای؟؟ -سه ماه! یه پک به رول ویدش زد +از اینکه منتقل شدی ناراحتی؟ -نه ولی دوست دخترم میگه خیلی از ما دوری! +ما؟ -آره دیگه دوست دخترم حامله است!! #1 in fanfiction --------- Start : 28 jan 2018 Compelet: 19 july 2018