داستان چیه؟ چرا انقد پارت قبل وتاش کم بود؟ دوست ندارین اسمات و اینا؟ نذارم دیگه؟؟
این قسمتو وت کم بدین دلم میشکنه!😐😂....
لیام رفت داخل زین روی کیسه خواب نشسته بود و پاهاشو بغل کرده بود+این چه کاری بود کردی؟
-توم بدت اومد؟
زین پوزخند زد لیام از حرص پوف کرد
+تو نمیتونی راه بری و هر کسیو که میخوای دستتو بکنی تو شلوارشون
-لیام بس کن من سر انگشتم خورد بهت تو شق کردی
+تو حق نداشتی لمسم کنی
-چرا جلومو نگرفتی؟
صدای لیام قطع شد حقیقتا این سوالی بود که خودشم دنبالش بود اخم کرد
+حالا هر چی تو زدی زیر قولت
زین با عصبانیت بلند شد و زد روی سینه ی لیام و لیام چند قدم رفت عقب
-جوری رفتار نکن انگار من یه عوضی متجاوزم و اون تو نبودی که واسه من سفت شدی!
صدای لیام آروم شد:ببینم تو با هرکی دوست میشی بهش هندجاب میدی؟؟
زین قرمز شد این دیگه زیادی بود
-تو الان به من گفتی هرزه؟
+من فقط دارم ازت سوال میپرسم چون اینطوری به نظر میاد
زین لباشو بهم فشار داد
-نه من هرزه نیستم واسه خودم متاسفم که فکر میکردم ارزششو داری!
چشمای زین قرمز بود به لیام طعنه زد و از چادر خارج شد
لیام سرجای زین نشست و توی فکر فرو رفت خودش نمیفهمید چه خبره!ذهنش پر بود از سوال سوالهایی که واسش جواب نداشت نمیدونست باید چیکار کنه
یک ساعت از رفتن زین گذشته بود و اون هنوز برنگشته بود با کلافگی قدم میزد پشیمون بود از حرفایی به زین زده بود به همه جا لعنت فرستاده بود حتی کارولین!
زین به درخت تکیه داد و نشست حرفای لیام خیلی واسش سنگین بود اون ب هر کسی نمیخوابید یا هر کسی رو نمیبوسید! کاش سیگار اورده بود!
قصد داشت تا وقتی که آروم نشده برنگرده پس بلند شد و شروع کرد به قدم زدن هوا تقریبا رو به تاریکی میرفت و جنگل داشت تاریک میشد!
زین داشت میترسید دستشو برد و کلتشو گرفت توی دستش و سعی کرد راه رفتشو پیدا کنه و برگرده
لیام همچنان داشت قدم میزد اون فکرای مذخرف حالا جاشو به نگرانی برای زین داده بود ناخونشو میجویید و با خودش میجنگید که بره دنبالش یا نه
-پین؟مالیک هنوز برنگشته؟
+نه قربان
-برو دنبالش
ESTÁS LEYENDO
Free Fall /Ziam~ By Atusa20
Fanfic+چند وقته تو آموزشی ای؟؟ -سه ماه! یه پک به رول ویدش زد +از اینکه منتقل شدی ناراحتی؟ -نه ولی دوست دخترم میگه خیلی از ما دوری! +ما؟ -آره دیگه دوست دخترم حامله است!! #1 in fanfiction --------- Start : 28 jan 2018 Compelet: 19 july 2018