هری دستمو محکم گرفت و منو از پله های خونه اش برد بالا.
قلبم توی دهنم میزد. درو به زور باز کرد و محکم پشت سرمون بسته شد. وقتو تلف نکرد ، ژاکتمودراورد و آویزونش کرد.گرمای دستشو که پشتم گذاشته بود تا راهنماییم کنه حس میکردم.
یادم اومد دفعه قبلی اینجا چه اتفاقی افتاد بودم. انگشتاش آروم موهامو کنار زد و لرزیدم.لب هاشو روی گردنم گذاشت. گاز گرفتو مکید.یکدفعه چرخیدم و صورتم روبروش قرار گرفت. سینه ام سنگین شده بود و بالا و پایین می رفت.هری که فهمید مضطربم ، دستِ لرزونمو توی دستش گرفت. نگاهشو به چشمام دوخت ، دستمو بالا اورد و بوسید.
زمزمه کرد : " باهات ملایم رفتار می کنم "
نگاهش کردم که کانورسشو دراورد و جلوی من زانو زد.
دست راستشو نوازش گونه روی رونِ راستم میکشید و به سمت پایین ادامه میداد.نمی تونستم چشمامو از روش بردارم.
همونطوری که روی پوستم بوسه میذاشت زیرلب گفت :" خیلی نرمه "
پای راستمو بلند کرد و کفشمو دراورد . قبل از اینکه روبروم وایسته با پای دیگه ام هم همین کارو کرد .
سرشو به سمت تخت تکون داد و راهنمایی کرد. منم دنبالش راه افتادم.
منو بالا کشید. منم روی زانوهام روی تخت نشستم. کنارم که زانو زد ازش فاصله گرفتم. یک دست قوی دور کمرم پیچید.فاصله بینمونو از بین برد و پشتم به سینه هری فشرده شد. سرمو از عقب روی شونه اش گذاشتم و هری توی گوشم زمزمه می کرد.
سینمو گرفت و به آرومی فشار داد و دستش پایین لغزید.توی بغلش که وول میخوردم محکم نگهم داشت.قسمت داخلی رونمو لمس کرد مثل کاری که توی کلاب انجام داده بود. انگشتشو که برد توی لباس زیرم ناله کردم.شروع کرد به لمس کردن ناحیه حساس ، بدنم با این کارش لرزید.
سعی کردم نفس بکشم ، حرکت انگشتاش فکرمو پراکنده کرد.وقتی پشتم بهش برخورد میکرد ، فشار دستشو بیشتر میکرد.
تمام مدت با صدای گرفته اش حرفای کثیف توی گوشم میزد.
بهم می گفت چه کارایی میخواد با من بکنه و منو شُکه میکرد.نفس نفس زدم : " هری "
ناله کرد، انگشتاش سمت جلوی لباس زیرم رفت. گریه کردم.هیچکس تاحالا منو اینجوری لمس نکرده.
بدنم شل شده بود ، پاهام میلرزید و نمی تونستم وایستم.هنوز پشتم به سینه اش چسبیده بود.شصتش روی بدنم حرکت میکرد و باعث میشد ناله از بین لبام بیرون بیاد.
VOCÊ ESTÁ LENDO
DARK | Complete
Fanfic[كتاب اول] اون پسر فكر ميكرد كه اون دختر هم مثل بقيه دخترهاست . اون دختر هم فكر ميكرد كه اون پسر بدترين كابوسشه. اما اختلاف ها باعث نزديك شدن ميشن. قسمت هاى تاريك پيدا ميشن ، و دوباره عاشق شدن ياد گرفته ميشه. ايا اون دختر ميتونه به اون پسر دست...