chapter 17

2.5K 319 41
                                    

ليام

سه هفته از اون ضايع شدنم ميگذره و زين الان  حالش خيلي بهتره

کلي توي گوگل سرچ کردم تا فهميدم  چطوري  از افسردگي  زين جلوگيري کنم 

منو زين هر روز باهم ورزش ميکنيم

تايم خوابش روکنترل ميکنم نه کم ن زياد وکلي کاراي ديگه ک خوندم از افسردگي جلو گيري ميکنه

زينم ديگه اون علائم رو نداره
ولي کم غذا خوردنش واسش موند و من هرروز مثل مامانا ميشينم پيشش و تا غذاشو تموم نکرد چشم ازش بر نميدارم

ما دو هفتس که اومديم توي اين خونه

زين خونه اي ک خريدم رو خيلي دوست داره البته ک خودمم عاشقشم

خونه ي ما بزرگه و چهارخوابس حياط سرسبزي هم داره

اتاق منو زين کنار همديگس ولي زين خيلي وقتها مياد پيش من
منم ناراضي نيستم

ما هرروز به هري ,نايل و لو زنگ ميزنيم
ولي مامانم وجف هر ساعت زنگ ميزنن و کلي بامن و زين حرف ميزنن

زين هم همونطور که مامانو بابا دوسش دارن ,اونم همونقدر دوستشون داره و باهاشون صميمي شده و گاهي ک من يادم ميره بهشون زنگ بزنم ميبينم زين از قبل  بهشون زنگ زده وباهاشون حرف زده

هري هم کاراي انتقاليم رو درست کرد و گمون کنم تا چند وقته ديگه اينجا سر کار برم و خبر خوب اينه که اداره ي اينجا خيلي نزديک به خونمونه 

الان من جلوي تلويزيون نشستم و مثلا دارم فيلم ميبينم و زين داره براي خودش نقاشي ميکشه

يکي از دلايلي که جلوي افسردگي زين رو گرفت انجام کارهاي مورد علاقش يعني نقاشي کشيدن بود

لي, زين مياي امروز جايي بريم ؟

ز اوهوم

و يه چيز ديگه اينه که اين طرز حرف زدن مدل زينه و ب هيچ وجه منظور بدي نداره

اصلا اين طرز حرف زدنش که جذابش ميکنه

فکر ميکنم زين تا حدودي با اون مسائل   خانوادش داره کنار مياد چون الان هيچ ناراحتي بروز نميده

ز, لي من حاضرم کجا ميخواي بريم ؟

لي امممم خوب فکري راجبش نکردم

ز,پس بيا بريم تو خيابونا قدم بزنيم هوا خيلي خوبه

لي,هرچي شما بگيد جناب ماليک

زين لبخندي زد و از در بيرون رفت منم پشتش راه افتادم

درسته لباسامو عوض نکردم
واسم مهمه ولي ن اونقدر ک قبلا بود

چون زين بهم ياد داد که اين لباس نيس که ادمو جذاب ميکنه

تازشم بهم گفت که من اونقدر جذاب هستم که مردم ب لباسام توجه نکنن

save me (ziam) (Completed)Where stories live. Discover now