chapter 32

2.3K 255 62
                                    

اهنگ پارت can i exist_missio

د.ا.ن شخص سوم

همشون منتظر شنيدن حال زين از زبون دکتري بودن که با قيافه خسته.و گرفته از اون اتاق لعنتي خارج شده بود

يکيشون داغون بود يکي غمگين و يکي عذاب وجدان داشت درکل همشون حال خوبي نداشتن

ليام که بي تاب بود  ميخواست به دکتر براي ساکت بودنش بپره که دکتر شروع کرد به حرف زدن

د, خداروشکر کنين چون اگه يک دقيقه دير تر ميرسيد تموم ميکرد ولي  الانم نمي تونين خوشحال باشيد 
اون خون زيادي رو از دست داده و اسيب هاي جدي هم داره
هنوز نمي دونم ضربه به سرش چه اثراتي گذاشته
فقط ميتونم بگم  چند خطرو پشت سر گذاشت

لي, من جوابي نگرفتم ,الان زينم چطوره ؟

د, گفتم بهتون وضيعتش هنوز خطرناکه اون وقتي رسيد اينجا ايست قلبي داشت و همينطور در محل تصادف پنوموتوراکس (روي هم افتادگي ريه ک اينجا به دليل ضربه اتفاق افتاد )
و همينطور خون زيادي از دست داده

پاهاي ليام شل شد
ميخواست سر دکتر داد بزنه بگه که اون پس چ غلطي ميکنه ولي اون حتي جون روي پاهاش ايستادن رو هم نداشت

اين همه بلا سر زينش اومدو ليام نتونست کاري کنه

د, فقط براي مريضتون دعا کنيد

و اين کلمه تو سر ليام تکرار ميشد

يعني کاري از دست هيچ کس بر نمياد و الان زينش با مرگ دستو پنجه نرم ميکنه ؟

اونم تنهايي

اشکاش که براي چند لحظه بند اومده بودن دوباره سرازير شدن

چشماشو بست که قيافه زين اومد توي ذهنش , وقتي بدنش داشت براي اکسيژن التماس ميکرد
وقتي از ليام کمک خواست

وقتي  زانوهاش نتونستن وزنش رو تحمل کنن افتاد روي زمين بيمارستان

هري و نايل سعي کردن ليامي که روي زمينه و به ديوار زل زده و بدون پلک زدن اشکاش ميريزه رو بلند کنن ولي ليام دستشو از توي دست اونا بيرون کشيد و سريع بلند شد

اول اروم ميگفت ولي کم کم صداش کل بيمارستان رو برداشت

لي, ميخوام ببينمش , بگو بزارن ببينمش , اون مرتيکه چرت ميگه , زين داشت باهام حرف ميزد , اون ميخواد به خاطر حرفام ازم انتقام بگيره , زيين
زين از اون اتاق لعنتي بيا بيرون

پرستار ها اومدن هشدار دادن که ساکت باشه

ولي ليام هيچي نميشنيد

براي ليام ابرومند ابروريزي توي محل عمومي ديگه مهم نبود

اون فقط ميخواست ببينه که زندگيش سالمه و دوباره اون لب هاي خوش طعمش رو ببوسه

save me (ziam) (Completed)Where stories live. Discover now