chapter 4

3.3K 398 41
                                    

دو ماه بعد

ليام

تو اين دو ماه گذشته منو هري ب حالت قبل برگشتيم و تنها دليلش هم اون حرفاي دلگرم کننده روس و انا بود

صبح دوباره مثل هميشه بيدار شدم و فرمم رو پوشيدم
موهام کمي بلند شده بود بايد ارايشگاه ميرفتم

بعد از پوشيدن فرمم از اتاقم رفتم بيرون که با هري لخت مواجه شدم

يه نگاهي بهم انداخت و گفت

ه ,چيه ؟؟قيافمو نديدي ؟يايه چيزه ديگرو

ل, با هردو اشنايي دارم باني و يکي مضخرف تر از ديگري

يه نيشخند معنادار زدم

ه ,مرديکه بزغاله

ل, هري ديکي جون زود لباس بپوش ديره

ه, مگه ساعت چنده ؟

ل, هشت

ه, فاک ليااام ديک هد

هري سره پنج دقيقه حاضر شدو بيرون رفتيم

سوار ماشين شده بوديم و صداي اهنگ و زياد کردم

يهو متوجه هري شدم ک داره حرف ميزنه ولي به خاطر صدا انگار داشت پانتومين(اگه اشتب بود ب بزرگي خودتون ببخشين ) اجرا ميکرد

هري تا قيافمو ديد که مثه احمقا نگاش ميکردم بلند تر داد زد

ولي من هنوز در حال اسکن بودم

ل, خو اين اهنگو کم کن گوسفند داري جون ميدي

ه, يعني خااااک تو سرت ,کرم که شدي

ل, هري جان بنال تا همينجا عقيمت نکردم

ه, ميگم تاملينسون ديروز ازاد شد ؟؟

ل, اره . چيه شيطون اون کونه هلوييش چشتو گرفته

ه, تو ب چ حقي ب ک........

ل , جونمممم؟چي شد ؟

ه, ها؟چي چيشد ؟

ل, ميبينم ک رو کونه جناب تاملينسون غيرتي شدي

ه, واييييي ليام اون تدي بر چقد شبيه توئه

ل, وايييي هري چقد خوب بحثو عوض کردي

تو طول راه کلي همو اذييت کرديم و در اخر با سرو صدا وارد اداره شديم

ن, به به خوش اومدين فاکر هاي گرامي

ه سلام بر جوجه ايرلنديه زشت

ن, واقعا ک يک فاکر درجه يکي هري

ل, تازه فهميدي ؟؟

ن, نه حالا ک دارم فکر ميکنم ميدونستم .راستتي امشب يه ماموريت باحال دارين

ل, واقعاااا ؟؟چييي؟؟؟

ه, بايد برين تو ي کلاب کشيک بکشين بچه مچه زير 18اونجا نباشه

save me (ziam) (Completed)Onde histórias criam vida. Descubra agora