chapter 52

1.9K 246 69
                                    

د.ا.ن ليام

داشتم از عصبانيت ميمردم
اون عوضي چطور جرعت کرد

اون پيام لعنتي يعني چي
وقتي از زين گوشي رو گرفته بودم و پيام (صدات توي زندگيم کمه ) رو خوندم مخم داشت منفجر ميشد

گوشي رو گرفتم و به اون لعنتي زنگ زدم ولي جواب نداد
کلي فوحش توي پيام نوشتم و فرستادم و دوباره به همون شماره زنگ زدم ولي انگار سيم کارت رو از بين برده بود

لي, فاااااک

فرياد بلندي زدم که يهو متوجه شدم زين از جاش پريد

با کمي استرس سمتم اومد و دستام رو گرفت
ميدونستم اين تقصيره زين نيست ولي نمي تونستم اخمم و عصبانيتم رو از بين ببرم

ز, ليام ..بخدا هرکاري هم کنه چشم من فقط تورو ميبينه , بخدا من فقط تورو دوست دارم ,

ترسيده بود و سعي داشت ارومم کنه

لي, فقط حرفات کمکم نميکنه ؟ثابتش کن

ز, چطور ? هرجور باشه ثابت ميکنم

صورتم رو جلو بردم و لبخندم رو به زور دوباره روي لبام اوردم

لي, منو ببوس لاوم

زين خنديد و از ته دل منو بوسيد و اينو ميشد از عميق بودن بوسمون و حرکت دستاش روي موهام و بدنم فهميد

لي, هرکس هرکاري کنه تا جدامون کنه من مطمئنم فقط باعث قوي تر شدن عشقمون ميشه
پس بزار اين لعنتي سعي خودشو بکنه

روي تخت دراز کشيديم
زين سريع بدنش رو روي بدنم انداخت
دستاشو به سينم تکيه زد و چونش رو روي دستاش گذاشت

ز, ليام , ميدونستي اون روزي که ميخواستي دستگيرم کني وقتي نزديکت شدم تا گولت بزنم و در برم داشتم جذب ميشدم ک يه گاز از لبات بگيرم ؟

لي, واقعا ؟؟

ز, اهوم , من کمي مست بودم و لبات اون شب قرمز

لي, بخدا تو از من ديوانم ديوانه تري

ز, به عشقم توهين نکن , کجاش ديوونس ؟

لي, اون ديوونه ي اين دوتا چشم عسلي , لب خوش رنگ و طعم , دماغ تراشيده , فک تيز, و صاحاب همه ايناس

يهو ياد تابلويي افتادم که عکس منو زينه که امروز حاضر شده
من که عاشقشم

لي, زيني من برم پايين اب بخورم

ز, نه ....بشين سرجات ...يعني بخواب سرجات

بخاطر حرکتش خندم گرفت ولي کنترلش کردم و اروم زينو از روي خودم برداشتمش و کنارم خوابوندم

ز, اه .... اصن برو

با نيشخند نگاش کردم
اگه.بفهمه واس نشون دادن چي بلند شدم قهرش از بين ميره

save me (ziam) (Completed)Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt