24

2.3K 283 48
                                    


د.ا.ن شريل

اروم اروم از خونه بيرون اومدم

ساعت نه صبح بود و ليام و هري امروز اولين روز کارشون اينجا بود و پس حتما زودتر رفتن

زين و بقيه هم خوابن

ليام زين رو براي مدرسه بيدار نکرد تا مثلا استراحت کنه و اين به من کمک کرد

لباسامو پوشيدم و از خونه بيرون زدم و به سمت هاي اسکول زين به راه افتادم

من نمي تونم خودم رو بد کنم چون ليام به زين اهمييت ميده و امکان داره با بدرفتاري با زين ليامم باهام بد شه

پس بايد از فرده ديگه اي استفاده کنم که  نقشمو جلو ببرم

کسي که از زين بدش مياد

وقتي که به هاي اسکول رسيدم حياطش پر بود از دختر و پسراي همسنو سال زين

يه گروه دختر نزديک من وايساده بودم که به سمتشون رفتم و ازشون درباره جوناس پرسيدم و اون ها هم به يک پسري اشاره کردن که صورتش کبود بود و چند تا پسر و دختر دورش بودن و داشتن حرف ميزدن

جوناس بايک دختر روي نيمکت نشسته بودن و بقيه دورشون

به سمتشون رفتم و رسيدم به بچه هايي که فهميدم راجب اينکه زين نيومده حرف ميزدن

شر, جوناس کدومتونه؟

با اينکه ميدونستم کدومه ولي بازم پرسيدم و جوناس فقط از پايين  درحالي که ارنجاش روي دوتا زانوهاش بود بهم نگاه کرد

و بقيه بچه ها به جوناس اشاره کردن

شر, ميخوام باهات حرف بزنم ,تنها

جو, فکر نکنم بشناسمت

شر, من ميخوام راجب موضوعي حرف بزنم که تو ام خوشت مياد

جو, هنوزم فکر ميکنم نميشناسمتون

شر, موضوع راجب ماليکه ميخواي حرف بزنيم يا بازم ميخواي بدوني کيم؟

با اوردن اسم زين از اون حالت نشستنش در اومد و به نيمکت پشت داد

و بعد نگاهي به دورو برياش کرد که همه سريع رفتن به جز اون دختره که کنارج بود

شر, تنها

ژاکلين, ميخواي حرف بزني يا نه ؟

دختره دعوا داشت و من  ميدونستم اگه جوابشو بدم دعوا درست ميشه پس شروع کردم به حرف زدن

شر, شنيدم تو و زين ماليک باهم دعوا افتادين و گمون ميکنم اون صورتتو به اين روز انداخته به قيافت نمي خورد کتک خور باشي

پسره از حرص فقط چشم هاشو بهم فشار داد و فکش منقبض شد  و منم قصدم عصباني کردنش بود

save me (ziam) (Completed)Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon