Chapter 4

1.3K 208 183
                                    

از دید هری:

اصلا چطوری میشه از آدم ها مراقبت کرد؟

بدنشون زیادی شکنندست،عینه فاک هم وابسته و احساساتی هستن،تازه شنیدم به کلی tlc (tender,love,care)یا همون توجه،لیموناد با مراقبت نیاز دارن.(باز هری لاو و لیمونادو قاطی کرد!)

یاپ!

کاملا مطمئنم که درست گفتمش!

درحالی که لایزا نگاهم میکرد،خم شدم و یه چیریو ی دیگه جلوی ردیف چیریو های دور تا دور اتاق گذاشتم.(چیریو یه نوع سریال صبحونست که با جو درست میشه،شبیه حلقه هم هستن)

در حالی که چیریو رو روی زمین میگذاشتم،سرم رو بالا گرفتم تا لایزا رو که با گیجی و اخم به من نگاه میکرد،ببینم.

یه بار تو فیلم دیده بودم که دختر کوچولو با خوشحالی چیریو میخوره.

شاید الان لایزا یه شیطان باشه،ولی هنوزم احساساته انسانیشو داره.

این خیلی هـــــــــــــووووووووف!

و بعد لایزا با برداشتن چیریو ها ،بدون این که بخورتشون، من رو تا وسط روزنامه ها و بالشتک های روی زمین دنبال کرد.

"چرا داری به خونه گند میزنی؟" لایزا پرسید و درحالی که اخرین چیریو رو از وسط جایی که برای خوابش درست کرده بودم برداشت،اخم کرد.

"اونجا جاییه که امشب میخوابی،ببین من حتی اون کامیکای مسخره ی روزنانه هارو روی بقیه گذاشتم تا اگه حوصلت سر رفت بخونیش!"لایزا ابروهاش رو بالا داد و من با اضطراب یکی از بالشتک هارو صاف کردم.

فاصله.

فاصله خوبه،چیزیه که جفتمون بهش نیاز داریم.

آره چون وقتی بعد از چند قرن زنی که میخواستی باهاش بچه بسازی رو میبینی فقط به فاصله نیاز دارید.

وقتی توی فروشگاه بودیم بازم همون درد مسخره ای که توی فن‌فیک لایزا ضعیفم کرد سراغم اومد،ولی این بار لایزا هم میتونه این درد رو حس کنه از اون جایی که لایزا هم یک شیطانه.

عین فاک محشره!

من به راحتی با درد کنار میام،ولی درد کشیدن ملکه‌ام چیزیه که نباید اتفاق بیوفته.

آخ قلبم سوخت.

"این تخت تو هستش؟"صدای خسته ی لایزا باعث شد با بدن منقبض شده لایزا رو بین ملافه های تخت وسط سالن،در حالی که لبخند میزد پیدا کنم.

"نه نه نه نه نه نه!"با عجله روی تخت پریدم و بعد از پایین انداختن لایزا از روی تخت،اسپری هایی که به کمربندم وصل بود رو گرفتم و با عجله توی هوا پخش کردم.

نه، تخت فاکیم نباید بوی لایزا رو بده.

اگر روی بالشی که بوی شامپوش رو میده بخوابم دقیقا مثل الان که به خودش معتادم به بوی شامپوش معتاد میشم بعد میزارم درحالی که فقط چند سانت با هم فاصله داریم روی تخت بخوابه بعد میخوام ناز،بغل،بوس کنمش و دستهاشو محکم بگیرم ولی بعد قلبش شروع به تپیدن کنه و کل سینش درد بگیره و من نمیخواملایزابهخواطرهخودخواهیهمنمعذاببکشه.

Her Effect | CompleteWhere stories live. Discover now