مقدمه 0

3.8K 306 371
                                    

"آن زن را از برهنه دویدن درون قصر بازدارید!"در حالی که می‌دویدم ، شنیدم یکی از خدمت کارها جیغ کشید و سینی نقره یا هر فاکی که بود از دستش سُر خورد و روی زمین مرمریه تازه تمیز شده افتاد.

آم ، من که لخت نیستم ، اینا شرت ورزشی و سوییشرت سایز بزرگ زنونست!راجع بهش سرچ کن!

اوه درسته ، هیچکس نمیتونه این کارو بکنه چون اینجا خبری از اینترنت ، جین زنونه وآیفون نیست.

همینطور بوی بند ها!

حیف...

هر دوری که توی قصر بزرگ میزدم باعث میشد خدمتکار ها با وحشت جیغ بکشن و چشم های درشتشون به پاها و قوزک پای برهنم بیوفته و ترکیبی از چندشی و ناباوری دهنشون باز بشه.

انگار تا حالا پاهای شِیو کرده ندیدن!

"کلارِس من کاملا واضح بهت گفتم که میخوام برند لباسم از برندلی هیلویل باشه ، نه از همیشه هجده صدتایی ها!" صدای تیز زنی که توی یکی از اتاق های قصر بود باعث شد تا سریع قدم هامو برگردونم و پشتم رو به دیوار بچسبونم تا زن میان سالی رو ببینم که از اتاق بیرون میاد و تا قبل از این که پارچه ی بنفش تو صورتش پرت بشه و در توی صورتش بسته بشه دائم عذرخواهی میکرد!

"تو یک جنده تقلبی هستی" زنی که فهمیدم اسمش کلارس هست زیر لب حرف زد و پارچه رو از روی صورتش برداشت تا نگاه آزردش رو به در بدوزه و باعث بشه به خاطر شباهت زیادش به ملیسا مک‌کارتی بهش زل بزنم.

"آم،سلام" خودم رو از دیوار جدا کردم و با لبخند استرسی،ناشیانه برای اون زن دست تکون دادم و اون با چشم های گرد شده به ظاهرم نگاه کرد.

"نه،همممممم نه ممنون، نوپ"اون یه خنده اجباری کرد و دست تپلش رو روی دهنش گذاشت،روی پاشنه پاهاش چرخید تا تقریبا از من فرار کنه.

"وایسا،میخواستم بدونم میشه اگر..."

"نه من در حال حاظر برای یه جنده ی روانی کار میکنم و فکر نکنم بخوام راجع به یکی از برهنه هاشون هم نگران باشم،توی شرح وظایفم نیست"اون انگشتش رو بالا اورد و من از نزدیک دنبالش کردم.

"من فقط میخواستم بدونم میشه اون شنل رو به من قرض بدی؟"سوالم باعث شد سر جاش بایسته و برگرده تا نگاهم کنه.

"تو سرم داد میزنی اگر بفهمی این شنل از همیشه هجده صدتایی هاست نه از برندلی هیلویل؟"کلارس پرسید و در حالی که با لبم بازی میکردم ابرو هاش رو بالا برد.

"نه؟"من اروم شونه هامو بالا انداختم قبل از این که یه لبخند صورت گرد و با مزه اون رو پر کنه.

"بیا،برای تو،دیگه مشکل من نیست"اون ساده گفت و قبل از این که باز هم بره شنل رو به سمتم پرت کرد و من ازش تشکر کردم،شنل رو سریع تنم کردم و مطمئن شدم اون پارچه همه جای بدنم مخصوصا پاها و قوزک پاهام رو پوشونده.

Her Effect | CompleteDonde viven las historias. Descúbrelo ahora