Chapter 14

344 72 89
                                    

"من که میگم کارت اصلا بد نبود" آدم کش خندید و قبل اینکه حوله ی روی شونه ی عضله ایش رو برداره و بذاره روی موهای تقریبا خیسم نگاهی بهم‌کرد

"بیخیال، باید اعتراف کنی که بهتر شدم" خندیدم و مشتی به بازوی لختش که تتو داشت زدم و روی پاهام مثل یه بوکسر حرفه ای میپریدم. آدم کش چشماشو چرخوند و در خونه ی هریه منو باز کرد، ولی در به یه مانعی برخورد کرد و از پشت صدای "آخ" گفتن کسی به گوش رسید

"پرنسس؟" با گیجی پرسیدم، اخم کرد و همراه آدم کش وارد شدم و همون لحظه شیطان عزیزم زود پرید روی پاهاش، سرخ شده بود و دستی به کمرش زد و با حالت عجیبی پشت سرشو خاروند. تعدادی کوپن از روی پاهاش زمین افتاد و من پایینو نگاه کردم و تعداد زیادی کوپن یه قیچی و مجله ای رو دیدم

"داشتی به گفت و گوی ما گوش میکردی؟" آدم کش پرسید و یه ابروشو بالا داد و بعد بستن در به هری نگاه کرد که منم بهش نگاه میکردم

"چی؟ نه...نه من فقط- من دوست دارم اممم، دوست دارم نزدیک درها باشم...آره. دوست دارم، دوست دارم حسشون کنم، و نزدیکشون باشم و نمیدونم با این حرفا قراره به کجا برسم ولی من-"هری شروع کرد به حرف زدن و اذیت شده و ناراحت بنظر میرسید و هی به من و آدم کش نگاه میکرد که باعث شد اخم کنم و بهش نزدیکتر بشم

"هی، از وقتی که با آدم کش رفتم باشگاه مثل دیوونه ها نشستی کوپن بریدی عزیزم. چی شده، چرا اینقدر مضطربی؟"  با نگرانی پرسیدم و دستای گرممو روی صورتش گذاشتم تا ببینمش و اون آب دهنشو قورت داد

"چی؟ مضطرب؟ من- پفففف نه، چرا- چرا باید مضطرب باشم که تو که میدونی من از اون دوست پسرای خونسردم که گیر نمیدن و حسودی نمیکنن چون یادمه دیشب بهم گفتی که این کارا اذیتت میکنن پس من فقط...من فقط استراحت میکردم...میدونی که..." کم کم ازم فاصله گرفت و دستاشو روی سینش گذاشت و خط فک تیزشو لمس میکرد و به من نگاه میکرد که باعث میشد نگاه ها نامطمئنی بین من و آدم کش ردوبدل بشه

"پس هیچی اذیتت نمیکنه؟" به هرحال پرسیدم و سرمو به یه طرف خم کردم و نگاهش کردم

"چی؟البته- البته که نه...ها...چرا- چرا باید این موضوع که دوست دختر عرقی و نفس نفس زنان با آقای 'من دوست ندارم تیشرت بپوشم' برگشته خونه منو اذیت بکنه، من- من اصلا اهمیت نمیدم" شونه هاشو بالا مینداخت و حرف میزد که باعث شد من و آدم کش سرفه ای همراه با خنده بکنیم

"چقدر من خوشحالم، لقب های تازه گیرم اومد" آدم کش خشک گفت و نگاهی بهم کرد

"ما فقط رفتیم باشگاه" هری رو مطمئن کردم و روی نوک انگشتام ایستادم و لبامو غنچه کردم بوسی بهش پیشنهاد کردم هری هم لباشو با ناراحتی آویزون کرده بود و هنوزم اذیت شده بنظر میرسید و به من نگاه نمیکرد. خم شد لبامو بوسید ولی هنوزم نگاهم نمیکرد و مثل بچه ها اخم کرده بود

Her Effect | CompleteTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang