مقدمه 2

1.5K 209 266
                                    

هری خون آشام کف یکی از پاهاش رو روی کمرم فشار داد و در حالی که کُرسِتَم رو تنگ‌تر می‌کرد،باعث شد نفسم رو حبس کنم و تیز بیرون بدم.

"تنگ‌تر!" کلارس بدون این که نگاهش رو از روی بالاتنه ی لباس شب طلایی گلدوزی شده برداره دستور داد و باعث شد از ترس چشم‌هام رو گرد کنم.

"تنگ‌تر؟چ-این مثل واژن کاراکترای اصلیه فن‌فیکشنا تنگه! فکر کنم الان خوب باشه" صدای جیغ مانند و بی نفسم تو اتاق پیچید.

صورت قرمز شده از دردم رو برگردوندم تا ببینم خون آشام به سادگی شونه هاش رو بالا انداخت و با لب های خط شدش کرست رو تنگ تر کرد.

"اوه شت!صدای شکستن چی بود؟"خون آشام با گیجی کارش رو متوقف کرد و به کرستم نگاه کرد.

"دنده هام بودن!"قبل از این که بیوفتم و با صورت توی فرش برم ناله کردم.

"کلارررررررس....فکر کنم شِکستَمش..."خون آشام نامطمئن گفت و من سرم رو از روی زمین بلند کردم تا در حالی که با نیشخند چال‌دارش برام زبون درازی میکرد بهش نگاه کنم.

"اوه پووف،چرا همه ی این لباسا مثل آشغال زشتن. اینا کار من نیستن، کار بِرنیس هستن"کلارس تمام لباس ها رو کنار زد و با عجله من رو از روی زمین بلند کرد تا به سمت کمد لباس ها هل بده.

"چرا فقط نمی‌تونم همون لباس هایی که تنم بود رو بپوشم‌؟"هری خون‌آشام کمک کرد تا سر پا‌ بایستم و به کلارس که بین لباس ها میگشت نگاه کنم.کمر و سینم از فشار کرست درد می‌کرد.

"نمیدونم،چرا من نمیتونم یک مدل عضلانیه روسی که پرسینگ داره و اسمش هم بادگانه داشته باشم تا هر روز پشتم رو با روغن ماساژ بده؟"کلارس جوابم رو داد و کارش رو متوقف کرد و قبل از آه کشیدن با حسرت به دیوار خیره شد.

"من قوانین رو درست نمیکنم،من فقط میشکنمشون و بعضی وقت ها اجرا میکنم،نمیدونم،بستگی به شرایطم داره،مثلا حال داشته باشم یا نه.تو پسر خون آشام!نیاز دارم تا بهم کمک کنی."قبل از این که لباس سبز تیره ای رو دستم بده گفت و از کنارم رد شد،دستم رو روی پارچه ی نرم لباس کشیدم و قدمی به داخل کمد،جایی که لباس ها ی ساده کاملا از پف دار ها جدا شده بود،گذاشتم.

"هی کلارس،این چیه؟"با لحن کنجکاوی پرسیدم و با تحسین از پایین تا بالا به ترکیب محشر شلوار تیره با لباس آبی ارغوانی که سر شونش به آستین های تا بازو با شنل هماهنگش وصل بود نگاه کردم.

"اوه اون،اون سِت مورد علاقمه که خودم دوختم،و لباس مجلسی هم نیست!"در حالی که به لباس نگاه میکردم کلارس کنارم ظاهر شد.

"آره...من آرزو داشتم یک روز زن ها هم بتونن توی گارد سلطنتی باشن،فکر میکردم این بهتر از پخت و پز،تمیز کردن و ادای جنده پولی هارو برای هم دیگه در آوردن باشه-آره آدلاین دارم به تو نگاه می‌کنم"کلارس با عصبانیت سرش رو برگردوند و به کسی که بهش انگشت وسطش رو نشون میداد اشاره کرد.

Her Effect | CompleteOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz