جيمين با لرزش گفت:" خوشت نمياد صدات كنم؟" انگار زبون جانگکوک قفل شده بود. نميتونست حرف بزنه. اصلاً انگار كلمات نميشد از دهنش بيرون بيان. برای همين فقط سرشو به نشونه ي نه نشون داد.
**
" نميخواي حاضر شي؟ مثلا جشن فارق التحصيليته. " مامان جانگکوک هر يك ثانيه يك بار همين جمله رو تكرار ميكرد. جانگکوک چشماش رو چرخوند و گفت :" مامان ، بسه. خبر خاصي نيست و فقط قراره وقتي اسم منو صدا ميزنن تو بلند شي و واسم بوس بفرستي و بگي كه اين روز رو هيچيوقت فراموش نميكني در حالي كه از درس خوندنم اصلاً راضي نبودي. "
" من حرف به تو زياد زدم. بعدشم ، برای من هيچوقت درس و مدرسه مهم نبوده ، الان كه ديگه همه چیز تموم شده دارم ميگم. اون زمان بهت ميگفتم چون مطمئن بودم حتي تلاش نميکنی كه پاس شي. "
جانگکوک شونه هاش رو انداخت بالا و سعي كرد كه خودشو متقاعد كنه تا حاضر کنه. ميخواست موهاشو جوري درست كنه كه پيشونيش معلوم باشه. اون بخيه هم ميخواست حتما معلوم باشه.
وقتي با مادرش به اونجا رسیدن اولين نفري كه ديد تهيانگ بود. " وااو ، تو خيلي خوشگل شدي. " لحن تهيانگ مسخره نبود. جدي داشت حرف ميزد. اون هميشه جدي حرف ميزنه . " مرسي . رنگ جديده موهات خيلي بيشتر بهت مياد." تهیانگ با حرف جانگکوک لبخند خيلي بزرگي زد.
وقتي جانگکوک داشت با تهيانگ راجع به چيز هاي ديگه اي حرف ميزد چشمش به كسي افتاد كه اصلاً فكرشو نميكرد که اونجا ببينتش.
" تو اينجا چيكار ميكني؟" تهيانگ روشو برگردوند تا ببينه جانگکوک با كي حرف ميزنه حالت صورتش عوض شد. " منم فكر نميكردم ببينمت. راستش يكي از دوستام تنها بود براي همين اومدم. نميدونستم توهم مدرست اینجاست . " جانگکوک سرشو تكون داد. جيمين شلوار مشكي مردونه و بلوز مردونه سفيد پوشيده بود. چندتا انگشتر هم دستش كرده بود كه یک لحظه جانگکوک با خودش گفت ، واو ، دستاش زيباست.**
" جون جانگکوك". وقتي اسمش رو بلند از پاي ميكروفون شنيد از جاش بلند شد و به سمت سِن رفت. مادرش ، همكلاسي هاش و حتي جيمين از جاشون بلند شدن و براش دست زدن. جيمين حتي سوت هم زد که باعث شد جانگکوک لبخند بزنه. جانگکوک با خودش فكر ميكرد كه دوست جيمين كيه كه بخاطرش اومده بود اينجا.
YOU ARE READING
Begin.
Short Story" جانگکوک عزیز. من متوجه زخم های روی دست هات از زیر آستین بلندت شدم. این گل های یاس رو توی آب بذار و هر روز ی خورده از اون آب به دستات ، به زخمات بزن. توی افسانه ها میگن بوی گل یاس آدم رو جادو میکنه و باعث میشه گناهانش رو ترک کنه ".