2K 381 118
                                    

جانگكوك روحشم خبر نداشت جيمين باله ميرقصه. البته وقتي اين جمله رو با خودش تكرار ميكرد بعد به طور خودكار ميگفت : نه روحم فراموش كرده! . جانگكوك تنها داشت برميگشت خونه . جيمين بايد ميرفت تمرين پس نميتونست جانگكوك رو همراهي كنه. پاكتي كه جيمين بهش داده بود رو محكم چسبيده بود؛ دعوتنامه براي تماشاي رقص باله .

وسط خيابون بلند ميخنديد يا ميرقصيد. داد ميزد و دستاشو توي هوا تكون ميداد. وقتي ديگران با نگاه هاشون قضاوتش ميكردن با لبخند بهشون نگاه ميكرد پاكت رو ميگرفت بالا و داد ميزد :" جيمين هيونگ ازم خواست برم رقصشو ببينم ! " خيلي خوشحال بود ؛ خيلي . نفسشو مرتب كرد و با ماليدن دستاش به شلوارش عرق دستاشو خشك كرد و شروع كرد با دقت و ي لبخند بزرگ فكر كردن به اينكه چي بپوشه؟ قبلاً هم رفته بود به ديدن باله ي جيمين؟

 نفسشو مرتب كرد و با ماليدن دستاش به شلوارش عرق دستاشو خشك كرد و شروع كرد با دقت و ي لبخند بزرگ فكر كردن به اينكه چي بپوشه؟ قبلاً هم رفته بود به ديدن باله ي جيمين؟

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

توي خونه همش دنبال عكس ميگشت . عكسي داشت كه مربوط به باله ي جيمين باشه؟ خب نه . حتي به مادرش هم زنگ زد و ازش پرسيد كه تاحالا به ديدن باله رفته؟ و مادرش گفت نه. مادرش متوجه خوشحالي پسرش شد بنابراين سوال پيچش نكرد.

و اما جيمين.
لحظه اي كه ميخواست به جانگكوك فردا شب رو بگه خيلي خجالت كشيد. سرخ شد اما هوا تاريك بود و مشخص نبود. باورش نميشد همچين زمان هاي خوبي رو با جانگكوك داره سپري ميكنه و جدا از اون ، قادر اين به اين هم هست كه خاطره هاي بيشتر هم باهاش بسازه .

اميدوار بود پسرك حتماً حتماً بياد و هيچ اتفاقي نيوفته كه جلوي اومدنش رو بگيره چون يادشه جانگكوك قبلاً عاشق رقصيدنش بود و حتي شب هايي رو يادشه كه جانگكوك اهنگاي مورد علاقه جيمين رو ميخوند تا جيمين براش باله برقصه و با حالتي پر از لذت و خوشحالي به جيمين نگاه ميكرد ، بعضي اوقات انقدر توسط حركات جيمين مست ميشد كه اهنگ رو اشتباه ميخوند يا كلاً از خوندن متوقف ميشد و جيمين خندش ميگرفت اما وقتي جيمين دعواش ميكرد كه تمركزشو از رقصيدن به هم ريخته جانگكوك هميشه ميگفت:" نه اتفاقاً اين نكته مثبتيه ، نشون ميده اونقدر عالي انجامش ميدي كه مغزم جز نگاه كردن دستور ديگه اي نميده ، يهو ديدي نفس هم نميكشم."

"

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Begin.Where stories live. Discover now