[Tenth Letter] In his arms again

5K 948 961
                                    

های گایز
ایتز مانی
پارت قبل ایناز توضیح داد که شرایط چجوریه
ما قرار نیست مثل بقیه ی فف ها به زور شرط و حد تعیین کردن کامنت و ووت استوری رو بکشیم بالا ولی منصف باشین!
همونطور که پارت قبل گفته شده بود از اینجا به بعد به حمایتا بستگی داره که این داستان ادامه پیدا کنه یا نه!

ما مینویسیمش و از حالا به بعدش دست شماست که این استوری همینجا تموم بشه یا طبق چیزی که توی ذهن ماست به پایان برسه!
پس امیدوارم نشون بدین که چقدر ادامه ی این داستان رو میخواین

➖➖

لویی دوباره روی تخت غلت زد و بالشتی رو به سمت مکس که با ظرافت یقه ی پیراهنش مرتب میکرد،پرت کرد

- هوم میدونم منطقی نیست اما نرو

مکس سری به چپ و راست تکون داد و خندید،عطر مشترکش با لویی رو از روی میز برداشت

- منطقی نیست

- فاک...من به توجه نیاز دارم...کسی نیست؟

لویی نالید و روی تخت ولو شد،انتظار داشت که مکس به سمتش حرکت کنه تا ببوستش اما اون پسر با نهایت بدجنسی به سمت کتش حرکت کرد

- واقعا؟پس کی به من توجه کنه؟مسیح،من توجه میخوام

لویی با صدای بلندی گفت و دستاش رو برای مسیح بلند کرد تا شاید بغلش کنه که مکس رو خندوند

- بچه نشو لویی...رفتنو برام سخت نکن

مکس غر زد درحالی که کتش رو میپوشید. لویی دستی رو روی صورتش کشید و روی تخت نشست

- خب من به یه بغلم راضیم

لویی با لبهای آویزون گفت و مکس بالاخره از بدجنسیش گذشت و اون پسر رو در آغوش کشید

- مقاله ها رو تحویل بدم برمیگردم

- هوووم،باشه

لویی گفت و برای لحظاتی گونه اش رو روش شونه ی مکس گذاشت و بعد بوسه ای روی لبهای اون پسر کاشت

- چیزی لازم هست که برگشتنی بخرم؟

- مربای هویج...تموم شده

لویی گفت و شونه هاش رو بالا انداخت،مکس خندید و ضربه ای به بینی لویی زد

- انگار اینجا قاتل مربای هویج داریم

- من فقط دوسش دارم

- خیلی خب

مکس با خنده از لویی دور شد

لویی صدای بسته شدن در خونه رو شنید،دوباره روی تخت ولو شد و پوفی کشید

گوشیش رو برداشت تا صبح بیکارش رو بیشتر از اون تلف نکنه .

به محض لمس کردن گوشیش یه خاطر اورد که شب قبل از طرف توماس پیامی دریافت کرده بود که توماس توی اون از اروم شدن و امادگی بیشتر هرمن حرف زده بود و ازش خواسته بود هروقت تونست بگه که به دیدن هم برن.

Madness Says [L.S]Where stories live. Discover now