[Sixteenth Letter] Radio

5K 922 496
                                    

اون دو نفر هیچ ایده ای نداشتن که چه مدت توی سکوت در دو قطب مخالف خونه نشسته و منتظر هیچ بودن

لویی سرش رو روی زانوهاش گذاشته و با افکارش سر و کله میزد،درواقع سکوت هم عصبیش کرده بود

و هری اون مرد خودش رو روی تشک جمع کرده بود تا زخم های جدیدش التیام پیدا کنن

لویی میخواست حرف بزنه،نمیدونست چی میخواد بگه اما سکوت داشت دیوونه اش میکرد

هر دو توی افکاری غوطه ور بودن که قدرت بیان کردنش رو نداشتن چون افکار درهم و پیچیده بود.

درست مثل رویاهای اشفته ای که وقت خواب به شدت واضحن و توی بیداری حتی نمیتونی برای نزدیک ترین شخص تعریفش کنی.

لویی مثل دینامیتی بود که فرایند سوختن طنابش شروع شده بود و لحظه به لحظه به ترکیدن مغزش نزدیک تر میشد و نیاز شدیدی به چیزی داشت که طناب رو خاموش کنه… چیزی مثل اب سردی که با فشار روی سرش بریزه.

-هری… من… من میتونم از حمومت استفاده کنم?

لویی بعد از کلنجار هایی که با خودش رفت گفت و هری نگاهش رو بهش داد و چند ثانیه ای سکوت،سرش رو تکون داد.

-برات حوله میارم

هری گفت هرچند که توی ذهنش داشت به این فکر میکرد چطور نقشه هاش به هیچ و پوچ ،نقش بر اب شده بود!

کی رو گول میزد? نمیدونست که نقشه ی کشتن و عذاب لویی مثل حباب روی آبه و اون یه جفت تیله ی ابی محصور توی اشک ،سوزن?

لویی سری تکون داد و به سمت حموم حرکت کرد،توالت و حموم توی یه جا بودن و یه پرده نه چندان سالم اونا رو از هم جدا میکرد

لویی لباس هاش رو در آورد و خوب میدونست بجز اون یه دست لباس هیچ چیز دیگه ای نداره

برای لحظاتی به این فکر میکرد اگه هری آدرس خونه اش رو میداد لویی با چمدونش کنارش حاضر میشد و نیازی به این همه سختی نبود

پوزخندی زد و شیر آب رو باز کرد. امیدوار بود لوله کشی خونه مشکلی نداشته باشه

دست زیر آب برد تا از گرم یا سرد بودنش مطمئن بشه و وقتی دمای آب اونطور که میخواست شد،خودش رو دست آب سپرد

با یاد اوری اینکه احتمالا هری قرار نیست بهش لباس یا همچین چیزی بده لباس هاش رو رو هم زیر دوش گرفت و با شامپوی کمی شست و از زیر دوش بیرون اومد و اونهارو روی لوله ها قدیمی خشک کن دیواری که گوشه هاش به نظر میومد سالهاست زنگ زده پهن کرد و زیر دوش برگشت.

سعی کرد شستن خودش رو طول بده تا هم لباس هاش قابل پوشیدن بشن و هم جو دردناک و ساکت بیرون از حموم سبک تر بشه.

صدای تقه ی در حموم اومد و قبل از اینکه لویی به خودش بجمبه و پرده رو بکشه هری با حوله ی رنگ و رو رفته ی توی دستش وارد شد و لویی فقط تونست با دست هاش جلوی بدنش رو بپوشونه.

Madness Says [L.S]Where stories live. Discover now