واردِ راهرو شد
سرش پایین بود و قدماشُ میشمرد
دستاش توی جیبش بود
بعد از بیرون اومدن از رستوران ، از بقیه جدا شده بود ، تا بورا رو برسونه و بعدش رفته بود تا وسایلی که مادرش میخواست رو بخره
محافظ کلیدِ قفل رو بالا داد و رمزشُ زد
درِ اتاق رو باز کرد و وارد شد
اما قبل از اینکه درِ اتاق رو ببنده یه چیزی مانعِ بستنِ در شد
برگشت با دیدنِ بکهیون ابروهاش بالا رفت
بکهیون : دیر ... اومدی
چانیول متعجب نگاهشُ روی بکهیون چرخوند
نفسای تندش
چشمای خمارش
بوی الکلی که ازش پخش میشد
همشون نشون میداد که بیش از حدِ تحملش الکل مصرف کرده
چانیول : من ... منتظرِ من ... بودی؟
بکهیون درحالی که با جلو رفتنش چانیول رو مجبور به عقب رفتن میکرد درِ اتاق رو بست
بکهیون : از وقتی که ... رفتی بورا رو ... برسونی آره
سکسکه کرد : منتظرتم
چانیول سرجاش وایستاد : ولی ... چرا اینقدر ... مستی بکهیون ؟! شبِ تولدت فکر نکنم درست باشه اینقدر الکل بخوری !
بکهیون : منم فکر نکنم ... درست باشه که ... شبِ ... تولدم بری ... بورا رو ... برسونی !
ابروهای چانیول بالا رفت
درکِ این حرفا و رفتارای بکهیون براش غیرِ ممکن بود
اما این رفتارا وقتی غیرِ قابلِ هضم شد براش که بکهیون جلو اومد و قبل از اینکه چانیول بتونه واکنشی نشون بده دستش زیرِ پلیورِ بافتِ چانیول خزید
بکهیون : من ... فکر کردم
چانیول به دیوارِ پشتِ سرش چسبید و با چشمای گرد به بکهیون خیره شد
چانیول : به ... چی؟
بکهیون خندید و دستاشُ تا روی سینه های چانیول بالا برد
بکهیون : به ... کادوی ... تولدم
و چشمای خمارشُ توی چشمای چانیول دوخت
بکهیون : خب من ... کادوی تولدم ... میخوام تو باشی !
چانیول به لکنت افتاد : ب ... بک !
سرشُ تکون داد : میفهمی ... چی ... میگی؟
بکهیون : خب
پایینِ پلیورِ چانیول رو گرفت و بالا کشید و بوسه ی سبکی مابینِ شکم و سینه ی چانیول گذاشت
بکهیون : من ... تورو میخوام ... خیلی خری
دوباره به چشمای چان نگاه کرد : اگه تا الان ... نفهمیده بودی
چانیول نفسِ عمیقی کشید : هیون
بکهیون لبخند زد : هیون ... گفتنت ... خیلی قشنگه
و بوسه هاشُ از روی سینه های چانیول سر گرفت و با بوسیدنِ سرسینه هاش کم کم بالا اومد
اما درست وقتی لباش روی لبای چانیول نشست دستای بزرگش روی شونش نشست و به عقب هلش داد
چانیول : بسه هیون ! مستی نمیفهمی داری چه غلطی میکنی
بکهیون که بخاطرِ هُل دادنِ چانیول حالا به دیوارِ رو به روی چانیول توی راهرو چسبیده بود دستاشُ باز کرد
بکهیون : ولی من ... بدونِ این ... مستی .. هم ... میخوامت
اشاره ای به پایین تنش کرد
بکهیون : نگاه ... کن ... یول
دستشُ از روی شلوار روی آلتِ سفت شدش کشید
چانیول پلکِ گیجی زد و سعی کرد حرفای بک رو بفهمه
بکهیون : این فقط ... بخاطرِ تو ... بیدار شده
چشماشُ چرخوند : این سومین ... باره ... که برات ... بلند میشه
چشماش درشت ترین حالتِ ممکن توی زندگیش رو به خودش گرفته بود
" سه بار ؟ من حتی از یبارشم خبر نداشتم لعنتی ! سه بار ... بخاطرِ من تحریک شده؟ "
سرشُ تکون داد : دا ... داری اشتباه میکن
اما قبل از اینکه حرفش تموم بشه بکهیون خم شد و دستشُ روی آلتِ خوابیدش گذاشت که باعث شد هیسی بکشه و چشماشُ روی هم فشار بده
" لعنت ، این وامونده کی حساس شد ! "
بکهیون سرشُ کج کرد
و در حالی که انگشتاشُ با مانعِ شلوار روی آلتِ چانیول میکشید زیرِ لب حرفم میزد
چانیول : بس ... بسه بک
سرشُ پایین گرفت اما انگار بکهیون اصلا صداش رو نشنیده بود
آلتِ لعنت شدش تحریک نشده بود ولی در حدِ مرگ حساس شده بود
نفسِ عمیقی کشید و دستشُ روی شونه های بکهیون گذاشت
اینبار صداش رو مطمئن تر کرد : بسه بکهیون
و بکهیون رو عقب کشید
اما اشکِ نشسته تو چشمای بکهیون باعث شد همه چیز یادش بره
چانیول : بک ... چیه؟ چرا داری گریه میکنی؟
بکهیون دماغشُ بالا کشید : تو از من خوشت ... نمیاد نه ؟ لعنتی حتی دوسمم نداره ...
چانیول چشماشُ ریز کرد : این چرت و پرتا چیه بک؟
بکهیون دوباره بینیش رو بالا کشید
بکهیون : نگا ... حتی ... حتی یذره ام بخاطرم بیدار ... نشده ! من کلی نوازشش کردم ... کلی قربون صدقش رفتم ... ولی اون هیچی توی لعنتی حتی بخاطرم تحریک نشدی !
چانیول با دهنِ باز به بکهیون خیره موند اما وقتی دوباره دستای بکهیون روی آلتش نشست چشماشُ بست
نباید بیشتر از این حساس یا حتی تحریک میشد
وگرنه مطمئن بود تا دیکش رو نکنه تو باسنِ نرمِ بکهیون ، عمرا بکهیون ولش کنه
چون اون پسرِ نیم وجبی در حالتِ عادی حرفشُ به کُرسی میشوند ! چه برسه حالا که مستِ و خیلی بی پروا تر
" صبر کن پارک چانیول ! تو یه چیزی گفتی ؟ باسنِ نرم ؟
چی؟
فاک یو بوی ! تو از کجا میدونی باسنش نرمه ! شاید اونقدر سفت باشه که
خفه شم بهتره "
دستِ بکهیون رو توی دستش گرفت و دوباره عقب کشیدش
چانیول : بکهیونی ، این اصلا درست نیست خب
YOU ARE READING
Love me like you do
Romance🔮 فن فیک: Love me like you do 🔮کاپل ها : ChanBaek 🔮ژانر : رمنس - روزمره - فلاف - هپی اند ❌ محدودیت سنی : NC+18 ❌ 🔮 نویسنده: Elnaz-CH 🍒✨ ☔ بخشی از داستان: " خب من چیزِ درستی نمیدونم چانیول اما یه چیزُ خوب میدونم اینکه میخوام تو اینجا و پیشِ م...