با حسِ ضربه ی آرومی که روی شکمش خورد چشماشُ باز کرد
با حسِ نفسای نسبتا سردی که به گردنش میخورد سرشُ آروم کج کرد
با دیدن بکهیون لبخندی زد
اما مدلی که بکهیون بهش چسبیده بود نشون میداد سردش شده
بوسه ی آرومی روی پیشونیِ بک زد و با بلند شدنش خودش رو از بغلِ بکهیون بیرون آورد
روی تخت نشست و با دراز کردنِ دستش پتوی مچاله شده پایینِ تخت رو گرفت و کامل روی بکهیون کشید
ریموتُ از روی میزِ کنارِ تخت برداشت و درجه گرمای اتاق رو بیشتر کرد
بلند شد و در حالی که شلوارش رو میپوشید از اتاق بیرون رفت
سمتِ آشپزخونه رفت و مشغولِ درست کردنِ صبحانه شد
تخم مرغای عسلی رو توی ظرف گذاشت و روی میز چید
درای ظرف رو گذاشت و با چیدن مابقیه وسایل از جمله ظرفِ متوسطِ نوتلای وسطِ میز
نگاهی به میز کرد و با دور زدنش از آشپزخونه بیرون رفت
_____________________
دستشُ پشتِ هم توی موهاش کشید تا کفِ بینِ موهاش کاملا همراهِ آب روی زمین بریزه
با صدایِ تقِ آرومی که به در خورد دستشُ روی صورتش کشید و سمتِ درُ نگاه کرد
صورتِ خندونِ بک از بینِ در داخل اومده بود
چانیول : بیدار شدی؟!
بکهیون : اهوم
با بیشتر باز کردنِ در واردِ حموم شد
با دیدنِ لباس زیرِ مشکی و گشادش پای بک آروم خندید
چانیول : باید اونُ میپوشیدی؟!
بکهیون پوفی کشید در حالی که نمیتونست به راحتی راه بره سمتِ وان رفت
بکهیون : شرمنده که مالِ خودمُ انداخته بودی زیرِ میز و من با این کمر درد نمیتونستم خم بشم و برش دارم
برگشت و سمتِ بک رفت
بکهیون : هی خب حداقل یه چیزی بپوش
پشتِ بکهیون وایستاد و با گرفتنِ کمرش کمکش کرد تا سمتِ وان بره
چانیول : ببخشید نمیدونستم توی حموم باید با لباس باشم
در حالی که با دستِ چپش کمرِ بک رو توی بغلش گرفته بود خم شد و با دستِ دیگش آب گرم رو باز کرد
و وقتی وان پر از آب شد کمک کرد بک بشینه
چانیول : میتونی بشوری خودتُ یا کمکت کنم؟!
بکهیون با آهِ آرومی پاهاشُ دراز کرد
چانیول : هوم؟!
به انگشتِ پاهاش خیره شد : خب من بزرگم اونقدرم درد ندارم که هی آخ و اوخ کنم ولی
سرشُ بالا برد و به چشمای چانیول خیره شد که باعث شد بخنده
چانیول : ولی میخوای خودتُ لوس کنی
پشتِ بکهیون نشست و بغلش کرد
چانیول : باشه هیونی
اجازه داد کامل بکهیون توی بغلش جا بگیره
سرشُ به شونه ی چانیول تکیه داد
بکهیون : نازم کن
چانیول آروم خندید
بکهیون : نخند ... حق دارم ازت کار بکشم
چانیول : هوم .... بله میدونم
و آروم شروع کرد به نوازشِ شکم و رونِ بکهیون
خم شد و شقیقش رو بوسید
چانیول : واقعا درد نداری؟!
بکهیون به آرومی سرشُ تکون داد : نه خیلی ... خوبم
چانیول لباشُ تر کرد مردد زمزمه کرد : هیونی
بکهیون وولِ آرومی خورد : هومم جانم
از بالا به سینه ی بکهیون خیره شد
چانیول : حالا ... قراره چیکار کنیم؟!
بکهیون : چیُ چیکار کنیم؟!
به پشتیه وان تکیه داد ودستشُ توی موهای بکهیون کشید
چانیول : این رابطه ای که شروعش کردیم تا به دیشب برسونیمش اینُ قراره چیکارش کنیم ...؟!
بکهیون به آرومی چشماشُ بست : دوست داری ادامش ندیم؟!
چانیول : نه !
بکهیون : خب پس ادامش میدیم
چانیول : همینقدر راحت ؟!
بکهیون لبخندی زد : من کی تا حالا تو زندگیم سخت گرفتم پارک چانیول که این دومیش باشه
چانیول خندید : دوبار گرفتی ؟!
چشمای بکهیون باز شد : کی؟!
چانیول : وقتی سالِ اول بودی و چند وقت پیش ! البته باید بگم سه بار ! یکی اون دختربچه ی سالِ اولِ دبستانت
بکهیون : خیلی مسخره میگفت اوپا
چانیول : آها برای همین موهاشُ کشیدی و بعد زدی توی گوشش؟!
بکهیون : نه خب
نگاهشُ به چانیول داد : زدم چون داشت واسه کسی که نباید خودشُ لوس میکرد
چانیول : آها ... من اون شخص بودم؟!
بکهیون سرشُ تکون داد : اهوم
و چشماشُ دوباره بست
__________________________

BINABASA MO ANG
Love me like you do
Romance🔮 فن فیک: Love me like you do 🔮کاپل ها : ChanBaek 🔮ژانر : رمنس - روزمره - فلاف - هپی اند ❌ محدودیت سنی : NC+18 ❌ 🔮 نویسنده: Elnaz-CH 🍒✨ ☔ بخشی از داستان: " خب من چیزِ درستی نمیدونم چانیول اما یه چیزُ خوب میدونم اینکه میخوام تو اینجا و پیشِ م...