_ جات و عوض کردی پر حرف شدی اوه سهون.
نیم نگاهی بهش انداخت.
× اون آدمی که اونجا میشست، امروز نیومده.
جونگین گیج، نگاهی به ساعت مچیش انداخت و صورتش در کسری از ثانیه، رنگ حیرت گرفت.
تاریخ و ساعت... هوای صاف... هلال ماه.
قرار بود فردا صبح، یه پرونده ی جدید به تحقیقاتشون اضافه شه.
نگاه ماتش رو به مرد کناریش داد.
_ باهات میام!
اما سهون در جوابش خندید.
× دیگه داری به شعورم توهین میکنی بچه.
جونگین مصمم سمتش خم شد.
_ شنیدی چی گفتم؟... باهات میام... وگرنه دستگیرت میکنم شبح شب.
نگاه سرد و خالی سهون، به چشم هاش دوخته شد.
× تهدیدم نکن سرگرد. برای این اینجا نیستی... خودتم خوب میدونی درست وقتی داری تو چشام نگاه میکنی، میتونم ناپدید شم. پس برو سر اصل مطلب.
جونگین با نیشخند حرفش رو تکرار کرد.
_ باهات میام.
سهون به مسخره پقی زد. همونجور که خیره به چشم های جونگین بود، از جا بلند شد و بعد از گذاشتن اسکناسی زیر لیوانش، سمت خروجی بار رفت.
جونگین با مکث، نوشیدنیش رو حساب کرد و خودش رو با قدمهای سریع به در رسوند اما وقتی بیرون زد، اون مرد رو هیچ جا ندید. به کوچه ی کناری سرک کشید. اونجا هم نبود.
پنج قدم به سمت راست و پنج قدم، سمت چپ ورودی رو گشت. خنده ی ناباوری کرد. خیابون خلوت بود و مطمئن بود، صدای ماشین یا موتوری هم نشنیده. واقعا نمیتونست ناپدید شده باشه.
_ هی... اوه سهون... پسر مفقود نخست وزیر سابق... اگه داری به کشتن رییس نام فکر میکنی، من افرادم و زودتر اونجا فرستادم... گوش میکنی؟! جرات نکن من و-
دستی دور دهنش پیچید و سمت در کنار بار، کشیده شد. وقتی تو فضای نیمه تاریک اونجا وارد شد، متوجه شد، کس دیگه ای توی اون ساختمون خالی، جز آدمی که همون لحظه کنار گوشش نفس میکشید، نیست.
خم شد تا با آرنج، به شکمش بکوبه ولی حرکت سریعش، فقط باعث اصطکاک لباسشون شد.
دستش رو سمت دهنش برد اما نیم دور پیچونده شد و با هیسی که کشید، دستش، پشت سرش، درست توی گودی کمرش، قفل شده بود.
کسی که اونجور قفلش کرده بود، چهره ی برزخی شبح شب رو به صورت داشت.
× داری با جونت بازی میکنی کیم جونگین. پات و از کفش من بکش بیرونششششت!
با ضربه ی نسبتا محکمی که بین پاهاش خورد، غافلگیر شد و وقتی موقعیتشون عوض شد، به خنده افتاد.
YOU ARE READING
Fantasma 🌙| ˢᵉᵏᵃⁱ | شبــــــــــح
Action🌀 ̶ᴄ̶̶ᴏ̶̶ᴜ̶̶ᴘ̶̶ʟ̶̶ᴇ̶̶s̶: sᴇᴋᴀɪ 🌙ᴋᴀɪʜᴏ 🌙 ᴄʜᴀɴʙᴀᴇᴋ 🌙ᴋʏᴜɴɢʟᴀʏ 🌙 ᴋʀɪsʜᴀɴ 🌙ᴠᴋᴏᴏᴋ &... 🌀̶ɢ̶̶ᴇ̶̶ɴ̶̶ʀ̶̶ᴇ̶: ᴀᴄᴛɪᴏɴ ⭐ᴅʀᴀᴍ ⭐ᴍʏsᴛᴇʀɪᴏᴜs⭐ ᴀɴɢsᴛ⭐ ʀᴏᴜɢʜ⭐ ɴᴄ+②①🔞 🖊 چی باعث میشه اوه سهون، پسر مفقود نخست وزیر سابق، تبدیل به #شبح قاتل مخوف سئول بشه ⁉️ و به تی...