ғᴀɴᴛᴀsᴍᴀ 🌙ᴘ ⑧

528 102 371
                                    


☆ستاره دادن به پارت رو فراموش نکنید☆

داستان از پارت بعد وارد فاز جدیدی میشه♡

نمیتونست واقعیت داشته باشه. این شوخی خیلی کثیف تر از اونی بود که خنده دار باشه.

تقلاهای بی جون جونگینِ ناباور، بین جمعیتی که جلوش رو گرفته بودن تا با سر سمت ماشین درحال سوختن نره، در حال کاهش بود.

شعله ها که سر میکشید انگار به ناباوری جونگین دامن میزد.

با شنیدن صدای انفجار، سر چهارراه پیاده شده و تا خود خونه دویده بود. فکر میکرد اون باید یه اخطار جزیی باشه. خودش رو گول میزد. توی اون چندثانیه به هر دستاویزی حمله کرده بود که حقیقت رو متوجه نشه. اما ته دلش، همونجایی که سخت درحال سوزش بود، میدونست قضیه به این سادگی ها هم نیست.

میدونست اون ماشینی که تقریبا هیچی ازش نمونده، ماشین جونمیونشه اما توی ذهنش برای قربانی این اخطار، دلسوزی میکرد.

با مردمک های لرزونش داشت دنبال مرد جذابی میگشت که تموم قلبش رو برای سالها تصرف کرده بود اما شعله های بلند اتش و شلوغی همسایه ها، حواسش رو پرت میکرد.

قبل از اینکه زانوهاش زیر بار سنگین واقعیت، خالی کنه، حاضر بود قسم بخوره، سایه ی تاریکی بین شعله ها داشت با نگاه اشنایی تماشاش میکرد.

***

جلوی در، روی پله نشسته بود و به دوده ها و خاکستر روی زمین خیره بود.
تموم ادم هایی که از نزدیک شدن بهش منع شده بودن، با نگرانی اطرافش، درحال تماشاش بودن.

جونگین نه گریه میکرد و نه حرف میزد. از اون محل جم نخورده بود و تک تک روند کارهارو فقط با نگاه بی حسش دنبال میکرد.

همونجور که به سیاهی روی اسفالت پایین خیره بود، توی ذهنش از تاخیر جونمیون کلافه بود. همیشه وقتی اونجا مینشست، صداش رو از داخل خونه میشنید که با نفس هاش اواز ارومی میخوند. بوی غذایی که براش میپخت، عطر زندگی رو تو مشامش میریخت.

اما امشب فقط سکوت بود و سکوت. گاهی صدای جیرجیرک و گاهی صدای کشیده شدن بیحواس کفشی روی اسفالت، اون سکوت رو ترک مینداخت.

باقی مونده های روح جونگین، هنوز از تاخیر جونمیونش عصبانی و ناراحت بود.

هیچ صدایی حتی از خونه های مجاور درنمیومد. انگار اون شب همه به احترام اون مرد و بازمانده ی بی روحش، سکوت کرده بودند.

چراغ ها خاموش بود و پرده ها کشیده. همه درحال همدردی با اون پسر بچه ی جلوی در بودند که زانوهاش رو بین بازوهاش گرفته بود و دست هاش رو توی هم قلاب کرده بود.

خاکسپاری اول جونمیون اینجوری انجام شد.

جونگین خیره به خاکستر باقی مونده ی اسفالت، و بقیه خیره به باقی مونده ی جونگین.

Fantasma 🌙| ˢᵉᵏᵃⁱ | شبــــــــــح ‌‌ Onde histórias criam vida. Descubra agora