ғᴀɴᴛᴀsᴍᴀ 🌙ᴘ ①②

456 107 237
                                    

¤بعد از یه وقفه ی طولانی¤
☆لطفا‌ستاره‌دادن‌☆به‌پارت‌رو‌فراموش‌نکنید☆
سرعت آپ کاملا بستگی به خودتون داره♡

اولین کسی که عکس‌العمل نشون داد، جونگین بود. مخصوصا صندلی رو با خودش کمی عقب کشید که صدای زیادی تولید کنه و بعد کف هردو دستش رو روی میز کوبید و از جا بلند شد.

+ عشق کنفرانس داری نه؟... این باند حرفه ای و تو قراره گول بزنی یا اون کلوچه ی خرگوشی؟

با مسخره ترین حالت ممکن، در حالیکه سمت اتاق میرفت گفت و همه رو به مرز کلافگی رسوند.

بکهیون چنگی به موهاش زد و نگاه مستاصلی به چانیول اخمو انداخت.

ولی کیونگسو با اشاره ی دستش بهشون فهموند فعلا باید اون رو به سهون بسپارن و دخالتی نکنن تا تصمیم گرفته بشه.

لی فقط چرت میزد و هرازگاهی از خواب میپرید و گیج به بقیه نگاه میکرد و باز پلک هاش روی هم میفتاد.

کوکی هنوز برنگشته بود و سهون میدونست حتما بخاطر مرور حماقت هاش، سیگار لازم شده پس دنبالش نرفت. در عوض از روی صندلی بلند شد و با قدم های اروم سمت اتاق رفت.

کیونگ با چشم های باریک شده و دقیق دنبالش میکرد. براش عجیب بود که یه قاتل مخوف چطور میتونه اونقدر بزرگ منشانه برخورد کنه و همچنین از خودشون تعجب میکرد که چطور اروم و مطیع سر جاهاشون نشسته بودن و حتی جرات نمیکردن به سرپیچی از اون ادم فکر کنن. واقعا شبح کی بود؟! سوالی که تمام مغز کیونگ و بخشی از افکار چانیول رو درگیر خودش کرده بود.

سهون قبل از اینکه در اتاق بهم کوبیده شه، پاش رو لای اون گذاشت و بعد از ورود خودش به اتاق، در رو اروم بست. بهش دست به سینه تکیه داد و با خونسردی مشغول تماشای جونگینی شد که حالا تقریبا لخت بود و تو کمدش با خونسردی دنبال لباس میگشت.

+ پیرهنمو پاره کردی. یکی ازت قرض میگیرم شبح پلاستیکی.

یه تیشرت و یه سوییتشرت ازش بیرون کشید و با همون خونسردی مشغول پوشیدن شد.

- جایی میری؟

با مکث جوابش رو داد.

+ دنبال کارم.

سهون نفسی گرفت و بهش خیره موند. دست هاش رو توی جیب های شلوارش فرو کرد و سرش رو پایین انداخت.

- چرا لج میکنی؟ مگه انتقام نمیخوای؟

جونگین ظاهرا بیخیال، سوییتشرت رو پوشید و زیپش رو کمی بالا کشید و سمت سهون برگشت. با بیخیالی نگاهش کرد و مشغول باز کردن کمربند و زیپ شلوارش شد.

+ چقد مهم شدم یهو... باید امضا بهتون بدم برام فنبویی کنین سوییتیا؟

سهون به ارومی پلک زد و بیشتر به در تکیه داد.
پاهای کشیده اش رو روی هم انداخت و نفس عمیقی کشید.

Fantasma 🌙| ˢᵉᵏᵃⁱ | شبــــــــــح ‌‌ Où les histoires vivent. Découvrez maintenant