... jungkook
واقعا مهمونی شلوغی بود ... درسته جسمم توی مهمونی بود ولی همه فکرم پیش تهیونگ که مریض توی خونه بود سیر میکرد با چشمام دنبال جیمین گشتم ... این پسر کجاست ... بالاخره بعد از کلی سر چرخوندن پیداش کردم که روی یه میزی نشسته بود و کلی پسر جوون هم روی صندلی های دور و برش بودن جیمین داشت شات مشروب بالا میرفت و حدس میزدم باید حسابی مست باشه از بین جمعیت رد شدم و بهش رسیدم و یکی از پسرها داشت دستش رو روی پای جیمین حرکت میداد و جیمین هم اصلا توی حالش خودش نبود که بخواد چیزی بگه اخمی کردم و نزدیکش شدم و دست جیمین رو کشیدم و از روی میز پایین کشیدمش پسره با اعتراض گفت:کجا میبریش اون مال منه؟
با اخم غلیظی جیمین مست رو پشت سرم گرفتم و گفتم:بهتره دهنتو ببندی ... اون مال کسی نیست
یکی دیگه از اون ها با پوزخندی گفت:تو کی اونی ؟ ... ددیش؟!
دندونامو روی هم فشردم و گفتم:فقط خفه شو و ادامه نده وگرنه بد میبینی پسره احمق
مچ دست جیمین رو گرفت و جیمین تلو تلو خوران پشت سرم راه افتاد و از پارتی بیرون رفتیم و وارد حیاط اون عمارت بزرگ شخصی که مال دوست جیمین بود شدیم و جیمین مچ دستش رو از دستش با شدت بیرون کشید و گفت:
-به من دست نزن ولم کن چرا نمیزاری یکم عشق و حال کنم ؟
با عصبانیت نگاهش کردم و گفتم:من تهیونگ رو تازه دارم خوب میکنم دیگه حوصله ندارم دنبال توهم راه بیوفتم
چشماش رو بستم و با لحن کشداری گفت: من که عشقت نیستم که مراقبم باشی ... مجبور نیستی تحملم کنی ... بهتره بری کوک ... بزار زندگی مسخرمو بکنم
چشمامو دور دادم و گفتم:عشقم نیستی ولی بهترین دوستم که هستی نمیتونم بزارم برای خودت هر غلطی خواستی بکنی و هر کثافتی هم دلش خواست لمست کنه
چشماشو باز کرد و معصومانه بهم زل زد و گفت:واقعا برات مهمه که کی منو لمس میکنه؟
-معلومه که مهمه جیمین ... تو تنها کسی هستی که برام مونده
-پس تهیونگ چی؟
-من و تهیونگ خیلی از هم فاصله داریم
-یعنی دیگه دوستش نداری؟
دستش رو گرفتم و گفت:فقط دیگه نمیخوام بهش اهمیت بدم میخوام کارهایی رو بکنم که اون با من کرد
-مثلا چی؟
لبخندی شیطونی زدم و گفتم:حالا که تو مستی نظرت چیه منم مث تو بشم
جیمین هم خنده بانمکی کرد و گفت:اون داخل مشروب های عالی ای داره
.
.
.
لیوان پلاستیکی بزرگ قرمز رنگ رو روی زمین پرت کردم و سرم رو به دیوار تکیه زدم و جیمین رو نگاه کردم که چطور داشت وسط سالن همراه بقیه میرقصید ... اون سعی داشت غمش که از طرف یونگی بود رو فراموش کنم ... منم میخواستم از این روش تهیونگ رو فراموش کنم ... روش تهیونگ خیلی درست بوده حالا درک میکنم که چه حس خوب و بیخیالی ای بهت میده وقتی مست میشی لازم نیست به مشکلات فکر کنی و راحتی ... سرم رو همراه با ریتم موزیک تکون میدادم و به جیمین نگاه میکردم که ویبره گوشی رو توی جیبم حس کردم و از توی جیب تنگ شلوارم به زور بیرون اوردم و اسم مخاطب رو دیدم : ته ته
پوزخندی زدم و بدون اینکه جواب بدم گوشی رو توی جیبم گذاشتم ... به طرف جیمین تلو تلو خوران رفتم و دستم رو روی کمرش گذاشتم و همراهش با موزیک خودمو تکون دادم ...جیمین خندید و گفت:اینجا با اینکه یه پارتی خونگیه ولی به اندازه یه کلاب خوب و بزرگه
-دوستت کجاست؟
جیمین سرش رو به اطراف چرخوند و گفت:نمیدونم ... همین دور و برا ... بیخیالش کی به اون اهمیت میده ...
دستش رو روی دستم که روی کمرش بود گذاشت و گفت:دوست من اینجاست .. رو به روی من
لبخندی زدم و خودمم نفهمیدم اون شب رو با جیمین چطور گذروندیم چون فقط نوشیدیم و نوشیدیم و نوشیدیم و هیچکدوم توانایی اینکه بخوام رانندگی کنیم رو نداشتیم جیمین دستم رو گرفت و به سمت یکی از اتاق های اونجا کشوند و رفتیم داخل رو در رو بستیم و خودم رو روی تخت ولو کردم و انقدر سرگیجه و حالت تهوع داشتم که احساس میکردم هرلحظه میخوام بالا بیارم هیچوقت توی عمرم انقدر مست نکرده بودم روی تخت دو نفره و بزرگی که توی اتاق بود غلط زدم و بدنم از داغی بیش از حد عرق کرده بود چشمامو بستم و جیمین هم روی تخت خوابید و بهم نزدیک شد و منو محکم از پشت بغل کرد هردومون مست بودیم .. و جیمین هم خیلی خوب به نظر میرسید ولی من نمیخواستم به تهیونگ خیانت کنم برگشتم و جیمین خیلی اوضاعش بدتر از من بود و کلا گیج میزد دستش رو روی پام کشید و چشماشو بست کمی ازش فاصله گرفتم که پام از زیر لمس دستاش خارج شد جیمین انگار خوابش برده بود ولی اون لعنتی تو خواب هم خواستنی بود لبمو گزیدم و نمیخواستم اونجا بمونم ... اگه میموندم اتفاق های خوبی نمیوفتاد از اتاق به سختی خارج شدم و قبل از اینکه به سالن اصلی برسم توی راهرو حالم خراب شد و بیهوش شدم ....
YOU ARE READING
Now Or Never
Fanfictionداستان درمورد تهیونگ پسر غمگینی است که عشقش را بخاطر قمار از دست داده و بعد از مدت زیادی عذاب وجدان پسری با شباهت بسیار به آن عشق مرده در زندگی او وارد میشود ...