نوک بینیم رو بیشتر داخل شال گردنم فرو بردم .
چراغ های زرد رنگ ایستگاه قطار سایه ی بزرگ و سیاهی از من رو به روی برف های سفید رنگ انداخته بود .
حرف تو درست بود . حتی سایه ی من هم ترسناک بود .
با این حال من هنوزم منتظر شنیدن صدای قدم های تو بودم .
اما به جاش صدای بوق قطار رو شنیدم که نزدیک و نزدیک تر میشد .
به ورودی ایستگاه نگاه کردم و تو اونجا نبودی .
قطار ایستاد و یکی از کارکنانش از اون پیاده شد .
به من گفت که اگر بلیط دارم سوار قطار بشوم و وقت برای توقف نیست ....
به من گفت همین حالا هم خیلی دیر شده اگر میخواهید سوار شید زودتر ...
به تو گفته بودم که اگر نیای من میروم . اما با این حال هنوز هم منتظر بودم .
به سمت قطار میرفتم اما دنبال تو بودم .
سوار قطار شدم و از پنجره ایستگاه رو نگاه میکردم .
هنوز هم تو رو نمیدیدم .
تا اینکه قطار حرکت کرد .
و من تونستم تورو ببینم که اون ور ایستگاه پشت نرده ها با لبخند و چشم هایی که از اشک برق میزنه به من نگاه میکنی .
با تعجب نگاهت کردم .
هر دو دویدیم .
من به جهت مخالف حرکت قطار با سوی پنجره ها و تو به جهت حرکت قطار برای دیدن من ....
تا اینکه پنجره ها برای دیدنت تمام شدند و قطار تند تر از تو حرکت کرد ...
بعد از رسیدن به مقصد من باز هم منتظرت ماندم .
دوستت داشتم .
به اندازه ی قطره ی اب ... شاید کوچک باشد اما وقتی تشنه باشی و اب در دسترس نداشته باشی ارزشش را میفهمی ....
دوستت داشتم .
به اندازه ی تمامی رنگ ها و طیف های بینهایتشان ...
دوستت داشتم .
به اندازه تعداد تمامی اعداد جهان....
دوستت داشتم .
به اندازه ی کلمه دوست داشتن ...
اما هر چقدر بیشتر گذشت ، باور کردم که نمی ایی .
باور کردم که دیگر نیستی .
فراموشت کردم .
و حالا بعد از ان همه سال ،
من و تو باز روبه روی هم ایستاده ایم .
با این تفاوت که من دیگر عاشقت نیستم .
تو دیگر معشوقم نیستی .
من دیگر مجرد نیستم .
و تو دیگر ان ادم سابق نیستی .
دیگر بلند قامت و ورزیده نیستی .
دیگر نمیدرخشی .
دیگر ان کسی نیستی که یک عمر قلبم را اشغال کرده بود .
لبخند زدی .
لبخند زدم .
نگاهت به برق انگشتر دستم افتاد .
نگاهم به صورت شکسته ات افتاد .
حالا ما دوباره روبه روی هم ایستاده ایم .
با این تفاوت که هردو دیگر هم را نمیشناسیم ....
و از هم امیدی برا شناختن نمی خواهیم .....
ما فقط روبه روی هم ایستاده ایم ....
و قرار است از کنار هم بگذریم .
بدون تپش قلبی . بدون لبخند های احمقانه و بچگانه ....
فقط
ایستاده ایم ....
❄R_Venus
***********
امیدوارم دوستش داشته باشید :)😘
بعد از مدت ها اومدم و منتظر باشید تا بازم بیام
بوسسس :)))😉❤💙
ŞİMDİ OKUDUĞUN
📘Heart Tears❄
Rastgele[ COMPLETED ]✔️ 📘اشک های قلب. 📘نوشته هایی از اعماق قلب یک انسان❄ 📘لطفا بدون ذکر نام من و اجازه من، متنهایی که من نویسندهاشون هستم رو بر ندارید. 📘این بوک قراره حرفهای روح و ذهن من باشه یا حرفهایی از دیگران که باعث شده روحم رو قلقلک بده. 📘بیش...