For Timothée

297 43 12
                                    

این کلمه‌هاست برای تو؛
برای تیموتی، برای او مینویسم؛ برای تو.

خوب میدونی که چیزی برای همیشه نیست. کلمه همیشگی یا برای همیشه وجود نداره. برای ما وجود نداشت، ولی صدالبته کلمه عشق و عاشق بودنِ من همیشگیه. شهرامون فرق میکنه ولی آسمون همونه هوا همونه و من هنوز عاشقم؛
عاشق تو، عاشق ما، خونمون.

کسی اینجایی بوی تو رو نمیده کسی اینجا حتی شبیه تو نیست. نمیتونم کسی رو پیدا کنم. من دلم برات تنگ شده‌. ذره‌ای از آدمای این شهر خوشم نمیاد. من تو رو میخوام، اما برای اینکه چیزی رو بدست بیاری باید اول از دستش بدی، پس ما گذاشتیم ما تموم بشه؛ اما نمیدونم این تبعید برای همیشه‌ست یا نه. همیشه وجود نداره پس امیدوارم تا صورتت را هر چه زودتر ببینم. امیدوارم آرامش رو پیدا نکنی تا بیای و دنبالم بگردی. تو لندن رو دوست داری ولی من نه هر دفعه بارون میاد و باعث میشه به یاد تو بیوفتم و گریه کنم؛
میرم خونه خونه خونه خونه‌ی غریب. لباس هام رو با لباسای خشک عوض میکنم‌. پاییزه، تو میدونی عاشقانه پاییز رو دوست دارم اما من سرد تر از اونم که به بیرون توجه کنم. یک لیوان قهوه دستم میگیرم. این قهوه ها عطری نمی دن، نه آن گونه که توی خونه بوی قهوه می پیچید. تو غر میزدی، میگفتی اذیتت میکنه ولی من میدونستم مشکلی نداری و فقط باید حتما غر میزدی.

از اینکه از دستم بدی می ترسیدی من از تو بیشتر. ما هم دیگر رو از دست ندادیم، ما گم شدیم ولی زود خیلی زود، کنار تو میخوابم. من تو رو میشناسم من رو پیدا میکنی بازم که خودم رو گم کردم.

ازت عذر میخوام اما به تنهایی به موزه‌ی هنرهای زیبای لندن رفتم و چیزی نفهمیدم و اومدم بیرون، آرزو کردم که کاش اینکار رو نمیکردم ولی من فقط داشتم سعی میکردم مثل تو باشم تا شاید کمی از دلتنگی‌هایم کم شه. سعی کردم نقاشی کنم اما نقاشی هایم فرقی با زمان مهدکودکم نداشت پس فقط منتظر تو میشینم که بیایی و اینجا رو نقاشی کنی. خیلی زیباست.

گربه‌ام از دستت عصبانیه و همیشه میره و روی سوییشرت تو میخوابه، شاید فقط دلتنگه بیشتر از من. شاید این یک بار من باید تو رو پیدا کنم. فنجان قهوه از دستم می‌افتد ولی نمی شکند. زنگ در فشرده می شود، ما پیدا شدیم؟
در را باز کردم و فقط همسایه جلو‌ایم را دیدم که زن سالمندی بود از آدمهای سالمند خوشم نمیاد ولی تو اونارو دوست داشتی پس فقط به خاطر تو بهش لبخند میزنم و میگم خونه‌اش خونه‌ی روبه‌روست

این بار این یک دفعه من باید برای تو پیدا شوم پس منتظرم باش که مرا در خونه در آلاباما ببینی و این برای توست تمیوتی برای ما.

Lauren.Donde viven las historias. Descúbrelo ahora