♤ Pyramids♤ {Z.M}{L.S}

ماشین

زین صبح زود از خواب بیدار شد . به حمام رفت و دوش گرفت .
بعد از پوشیدن تیشرت مشکی رنگ و شلوار لی زاپ دار به رستوران هتل رفت .

تو رستوران هتل پدرش و همکاراش و جسیکا رو دید و به سمت اونا رفت .
صندلی کنار جسیکا خالی بود . پس زین اونجا نشست .

ی : خوب خوابیدی پسرم ؟

ز : بله پدر

جس : زین سریع صبحونت و بخور که باید بریم برات ماشین بگیریم

اس : دخترم تو زین و میشناسی ؟

جس : بله پدر دیشب زین داشت تو خیابون های نزدیک اهرام قدم میزد و من سوار ماشین کردمش

دیگه گفت و گویی انجام نشد تا زین و جسیکا با هم از رستوران خارج شدن .
یاسر که از قبل اسکار و میشناخت وقتی دیوید و مایلی رفتن به اسکار نگاه کرد و با غضب گفت .

ی : دخترتو از پسرم دور میکنی اسکار

اس : اوه مالیک فکر کردی دست منو توعه تو باید اینو به پسرت بگی که از دختره من فاصله بگیره

ی : امیدوارم بعد این پروژه هرگز نبینمت اسکار

اس : اما من مشتاقم برای دیدن بیشتر تو مالیک

***

جس : کدوم ماشین و میخوای زین ؟

زین به مرسدس بنز نقره ای نگاه کرد و به اون اشاره کرد .

ز : اون خوبه به نظرم

خانمی که اونجا کار میکرد به طرف زین و جسیکا اومد .

خانم : سلام خوش اومدید من کیت هستم کدوم ماشین و برایه چه مدتی ؟

ز : اون مرسدس بنز نقره ای به مدت یه هفته .

ک : انتخاب خوبیه آقا با من به دفتر بیاید تا قرارداد و بنویسیم و شما هزینه رو پرداخت کنید .

زین به همراه کیت از اونجا فاصله گرفت اما جسیکا اونجا منتظر موند .

***

بعد از تحویل گرفتن ماشین زین و جسیکا از هم جدا شدن .
زین به خاطر اینکه نیازی نیست تاکسی بگیره تا بتونه تو مصر بگرده خیلی خوشحاله .

زین الان سوار ماشینه و داره به سمت اهرام حرکت میکنه .
بعد از 15 مین به اهرام ثلاثه میرسه .
ماشین و پارک میکنه و داخل اهرام میشه .
به سمت جایی که دیشب بوده حرکت میکنه و چراغ قوه ی گوشیش و به دلیل تاریک بودن داخل هرم روشن میکنه .

به مقبره ی پرنسس میرسه و شروع میکنه از اونجا عکس گرفتن .
از طابوتی که پرنسس اونجا به خواب رفته ، از طلا هایی که اون مقبره رو پر کردن ، از نوشته های روی دیوار ها و ...

الان متوجه ی چند تا تومار میشه که کنار طابوت قرار داده شدن .
میره اونجا و طومار هارو بر میداره بازشون میکنه و از نوشته هاشون عکس میگیره و بعد اونارو با دقت سر جاشون قرار میده .